به بهانه افتتاح تئاتر مستقل مشهد؛
بازخوانی موانع شکلگیری تئاتر خصوصی در دوران سپری شده
تئاتر خراسان رضوی: بازخوانی دیدگاه صاحب نظران در مورد ساختار های نوپا و کهنه در فرهنگ و هنر همواره می تواند راهگشا باشد. حتی اگر آن نظر گاه مربوط به دورانی سپری شده باشد غالبا می تواند زمینه ساز بازنگری و اصلاح روند شکل گیری آن ساختار شود.تئاتر خصوصی در ایران نیز از این دایره بیرون نیست .
در این مجال مقاله ای از فریندخت زاهدی از کتاب تئاتر خصوصی در ایران را می خوانیم .
موضوع تئاتر خصوصی که امروز موردبحث ماست از مسائل کلی مربوط به این هنر جدا نیست، مسائلی که بارها و بارها گفتهشده و راه بهجایی نبرده اسـت. این بار هم باز گرد هم آمدهایم تـا دربارهٔ موضـوع دیگری صحبت کنیم و به نظر میرسد که راه طولانی در پیش داریم تـا بـه هـدف موردنظر، یعنـی تئـاتر خصوصی نزدیک شویم. در این فرصت کوتاه، سعی خواهد شد بـا نگرشـی به فرایند درونی مدیریت تئاتر در جامعه ایرانی و فقدان کار آیی و اثربخشی این هنر بهعنوان عواملی که مـانع شکلگیری خودجوش تئاتر خصوصی در طول سـالیانِ گذشته بوده پرداخته شود.
هنرهای نمایشی از دیرباز، هنری مردمـی بـوده و باهدف پیوند شهروندان یک جامعه به شـکل ابـزاری برای بسترسازی فرهنگی برای عامهٔ مردم بهحساب میآمده اسـت. بنا برهمـین هـدف، هنرنمایشی میبایست در ارتبـاطی ارگانیـک بـا شـرایط تـاریخی سیاسی، اجتماعی، فلسفی، اقتصادی و زیباییشناختی جامعه، حرکت همسویی را طی کند تا هنـری ملـی را متناسب بافرهنگ یـک جامعـه و درراسـتای ارتقـای فرهنگی آن جامعه شکل دهد. این هنـر در مفهـوم جهـانی آن همـواره مـاهیتی آشکارگر و حقیقتجو داشـته اسـت و بازتـاب ذهنیـت انسان برای کشف حقیقت بوده است. این حقیقت در جوامع سنتی و طبیعتاً در نمایش سـنتی هـر جامعهای حقیقتی واحد با گرایشهای متافیزیکی بوده که از راه گوش به دل انسان راه میبرده و در جوامـع غربـی و پویا طرح حقایق متکثر، برگرفته از واقعیتهای ملموس و مشهود بوده که از راه مشاهده و چشـم بـه عقـل انسان میرسیده و بر صحنهها به نمایش درمیآمده است.
حقیقت مطرحشده چه بهصورت حقیقتی واحد یا حقایقِ متکثر، نتیجهٔ عقاید متفکرانی بـود کـه آثـار نمایشی را به بیانی تصویری خلق میکردند و در قبالِ رویـدادی کـه بـه زنـدگی واقعـی و هسـتی انسـانی مخاطب ربط پیدا میکردند، ارائه میشدند و تعامل و استنتاجِ حاصل ازاینگونه فعالیت هنری، زمینههای لازم را برای ارتقای فرهنگی از طریق جلبتوجه شهروندان فراهم میآورد و مسئولیت آنـان را در شـناخت محدودههای انسانی و شناخت مسائل اجتماعی متذکر میشد. ایـن سـنت در روندی منطقـی و تـداومی، جوهرهٔ تفکر پویا در هر دوره را از طریق صحنه به مخاطب خود منتقل کرده است.
هنر نمایش در ایران به معنای امروزی کلمه، هنری وارداتی است که همراه با تجددگرایی یکصد و پنجاه سال اخیر و بهعنوان یکی از عناصر فرهنگ غربی، وارد ایران شـد. محـور مرکـزی ایـن تجـدد در قلمـرو فلسفه، انسانگرایی بود و این تجدد به قول میلانی قرار بود «منادی نوعی خردگرایی فردگرا، چشـممـدار و تجربی» باشد. در تقابل فرهنگ سنتی ما با عناصر فرهنـگ غـرب در دوران تجـددگرایی، هنـر تئـاتر نیـز همچون بسیاری از پدیدههای دیگر، امکانِ همراهی منطقی با پدیدههای سیاسـی ـ اجتمـاعی و فرهنگـی جاری در این دوران را نیافت و نتوانست آنچنانکه دوران تجددگرایی ایجاب میکرد در مقـام شـاهدی «چشممدار» تجربیات و اندیشههای نوین و پویا را بر صحنه نمایش تجربه کند. دلیل این امر را شاید بتوان در درجهٔ اول، عدمِ احساس امنیت روانی کسانی دانست که تمایـل بـه قـدم نهـادن در چنـین عرصهٔ پرمخاطرهای را داشتهاند. در طول صدسال گذشته با عقبنشینی مناسب فئودالی و شـکل گـرفتن طبقهٔ متوسـط در ایـران و متعاقب آن عمومی شدن سوادآموزی و بالا رفتنِ سطحِ سواد در دهههای اخیر، تحلیل پدیدههای اجتماعی با رویکردی دموکراتیک و مبتنی بر نیازِ اکثریت جامعه امکانپذیر شده است. ازآنجاکه هنر نمـایش، ماننـد هر هنری دیگری با شرایط مادی زمان خود پیوند دارد، بهناچار با قرار گرفتن در شبکهای از عوامل گونـاگون فرهنگی و اجتماعی تأثیرگذار بر آن قابلبررسی است. از این دیدگاه باید اذعان داشت که هرچند این هنـر در دورههای متفاوت از چموخمهای تاریخی و اجتماعی بسیار عبور کرده و تحولات کیفی و کمی فـراوان داشته، اما مدیریت اجتماعی اعمالشده بر آن وضعیت یکسانی داشته و همواره در سطح جامعـه بـا همـان اشکالات مدیریتی، دستبهگریبان بوده است به این معنا که اولاً در مدیریت ایـن هنـر، هرگـز دادههای آماری صحیح و قابلاعتمادی وجود نداشته و آمارها، معمولاً ناقص و ناکافی بودهاند.
درثـانی در مـدیریت این هنر، همواره چارچوبی واحد برای تعیین قلمرو وجـود نداشـته و بـه همـین دلیـل، نـوعی سـردرگمی و نارضایتی در بین هنرمندان وجود داشته است.شاید بتوان یکی از دلایل مهم آن را ضوابط بـه کـار گرفتهشده و مبتنی بر تصمیمت فردی و مدیریتی و نه ضوابط مبتنی بر چارچوبهای استوار یافت.
ثالثاً ایـن هنر همواره با دشواری ارزیابی ابعاد کیفی مواجه بـوده اسـت، زیـرا در نقـد ابعـاد کیفـی آثـار صحنهای، غالبـاً کارگردانان، موانعِ دریافت مجوز را عاملِ ضعف کیفی آثار خود میدانند.
بنابراین تعیینِ فرایند تولید یک اثـر اجرایی (مدیریت فرایندها) و جمعبندی و بازنگری منابع بهدستآمده از فرایندهای تجربهشده و همچنین تکیهبر ضوابط کیفی این هنر، چه در محتوا و چه در فرم اجرایی از شاخصهایی است که در امـر مـدیریت این حوزه میتوانست تأثیر بسیاری بر تحولات کیفی آن داشته باشد. بـا نگـاهی بـر مـدیریت ایـن هنـر در جامعهای ما و توجه به ابعاد اثربخشـی و کار آیی هنـر صـحنه در سالهای گذشـته، شـاید بتـوان پاسـخ قانعکنندهای برای این سؤال داشت که چرا پس از تقریباً صدسال سابقهای که این هنر دارد، فعالیتهای نمایشی در ایران فاقد اثربخشی لازم بوده و هنوز نتوانسته است به یکی از اهداف خود که شکلگیری تئاتر خصوصی بهطور خودجوش است، نائل شود؛ اما اثربخشی چیست؟
اثربخشی یک پدیده، عبارت است از میزانی که آن پدیده را به اهداف موردنظرش نزدیک میکند. برای اندازهگیری این اثربخشی باید معیارهـایی را کـه در افـزایش اثربخشـی نقـش دارنـد شناسایی کرد و همچنین در کنار اثربخشی، بررسی کار آیی همان پدیده و توانایی استفاده از خروجی آن نیـز امری قابلملاحظه است. لازم به ذکر است که در بررسی یک پدیدهٔ فرهنگی و هنری، کار آیی و اثربخشـی آن پدیـده بایـد در رابطهای تنگاتنگ با یکدیگر حرکت کنند تا آن پدیده بتواند به نتیجهٔ مطلوب دست یابد. اثربخشـی هنـر نمایش نیز در جامعهای ما در صورتی به ارتقای فرهنگی در این جامعه میانجامد کـه از طریـقِ کار آیی و اثربخشی این هنر و تأثیر آن بر جامعه موردبررسی قرار گیرد. نگرشهای متعددی برای بررسـی کار آیی و اثربخشی یک فعالیت هنری وجود دارد که بهترین شیوه، توجه به این مسئله است که چه پیشرفتی درروند تحولی آن پدیده حاصلشده و به چه نتایجی رسیده است.
دربارهٔ سـنجش و کار آیی و اثربخشـی هنـر نمایش در ایران، میبایست در جستجوی جواب دو سؤال زیر باشیم
: ۱ ـ آیا این هنر با برنامهریزی درازمدت و مبتنی بر هدفی متعالی در جامعهای ما عمل کـرده و درنتیجه روندی پویا را طی کرده است؟
۲ ـ آیا رضایت مخاطبان یا عرضهکنندگان، یعنی هنرمندان این هنر در طول تاریخ فعالیتهای هنرهای نمایشی در ایران تأمینشده است یا خیر؟
در پاسخ به سؤال اول تا جایی که مربوط به هنر نمایش در ایران میشود باید گفت که خیر. این هنر در جامعهای ما هنوز مراحلِ اول برنامهریزی را طی نکرده تا جایی که هنوز این هنر در جامعهای ما طبقهبندی نشده است و مرزِ مشخصی برای انواع آن، یعنی تئاتر حرفهای، تئاتر آماتور، تئـاتر تجربـی و تئـاتر تجـاری تعیین نشده است تا هر یک بتوانند بنابر تعریفی مشخص از امکانات لازم برخوردار باشند. بنابراین بهراحتی میتوان ادعا کرد که هنر نمایش در جامعهای ما با روندی هدفمند مدیریت نشده است. این طبقهبندی و شناخت ضوابط، مربوط به هر یک از انواع تئاتر، میتوانست در شـکل مطلـوب آن از چنان کار آیی و اثربخشی برخوردار باشد که بتواند مخاطبِ صحیح خود را در این دوران طولانی یافته و بنابر اصل تقاضای جامعه، وجـود تئـاتر خصوصـی در انـواع تخصصـی آن را تبـدیل بـه یـک ضـرورت کنـد و شکلگیری تئاتر خصوصی را بهطور خودجوش باعث شود.
جواب سؤال دوم نیز منفی است. تئاتر در جامعهای ما همواره موازی با شرایط و واقعیتهای اجتمـاعی حرکت کرده و به دلایلِ متعدد بخصوص کنترل دولتی، امکان تلاقی با جامعه را به شکل ارگانیک نداشـته است. همین عدم امکانات لازم برای فراهم آوردن ارتباط بین صحنه و مسائل اجتماعی که مردم جامعه با آن دستبهگریبان هستند، موجبات عدم ضرورت چنـین فعـالیتی را در عرصهٔ اجتمـاعی باعـث شـده و درنتیجه، عدم استقبال اجتماعی را در پی داشته است. لازم به یادآوری است که تئـاتر در ایـران باسابقهای نسبتاً همزمان با بسیاری کشورهای دیگر آسیایی، مانند چین، ژاپن، هند و حتی همزمان با بعضی کشورهای اروپای شمالی پا گرفته است، اما فقدان کار آیی و اثربخشی آن، این هنر را به فعالیتی غیر هدفمند و باری به هر جهت تبدیل کرده است و در دورهای، صرفاً برای افاضهٔ روشنفکری و متعلق به گروه محـدودی بـوده که طبعاً نمیتوانسته به جریانی عمومی منتهی شود و نهایتاً شکلی از تئاتر خصوصی را ساماندهی کند و یـا با دف و دهل به خورد مخاطب دادهشده تـا ابـزاری بـرای سـرگرمی گروهـی دیگـر باشـد.
البتـه همیشـه استثناهایی وجود داشته، ولی در اینجا، معیار قاعدههای موجود آن ایام است. نتیجهٔ این نـوع گرایشها، قرار گرفتن هنر نمایش در حاشیهٔ جامعه بوده است که خود لطمهای اساسـی اسـت بـه کیفیـت و نفـس ضرورت سازی این هنر؛ چراکه در ارزیـابی اثربخشـی فعالیتهای یـک سـازمان، تـوان آن سـازمان در بهرهبرداری از محیط و تأمین منابع ارزشمند مدنظر قـرار میگیرد. در اینجـا منـابع ارزشـمند، هنرمنـد و مخاطب هستند. برای خارج شدن از این دایرهٔ بسته و رسیدن به تئاتری مؤثر در ارتقای فرهنگی جامعه و رسـیدن بـه نتایج مطلوب که یکی از آن نتایج، شکل گرفتن تئاتر خصوصی بهطور خودجوش است، بدون شـک توجـه به کار آیی و اثربخشی مدیریت این هنر، نقشی بسزا خواهد داشت. این مدیریت در درجـه اول، میبایست حرکت از وضع موجود به وضع مطلوب و یا رسیدن به نتایج مطلوب باشد. در این راه عـواملی ماننـد تـأمین امنیت روانی برای هنرمند و مخاطب شاید ضروریترین اصل باشد، زیرا حافظهٔ تـاریخی هنرمنـد تئـاتر، بنابر تجربهٔ گذشتگان، فاقد هرگونه اطمینان خاطر در حوزهٔ حرفـه اوسـت، یعنـی هنرمنـد میبایست آسودگی خیال و اعتماد متقابل با ارگانهای حمایتکننده داشته باشد، اما هنرمند موردبحث ما همـواره در شرایط نابسامان شغلی و مالی به سر برده است و همین امر، باعث وابستگی دولتی و ضعف انگیزههای او را شکل داده است. از چنین هنرمندی، چگونه میتوان انتظار داشت تا انگیزهای قـوی داشـته باشـد و بتوانـد ریسک راهاندازی تئاتر خصوصی را بپذیرد. از طرف دیگر، تأمینِ امنیت روانی برای مخاطب از طریقِ القای تجربهای که بر صحنه میگذرد، بیانگر مسائل مربوط به واقعیات زندگی است و درواقع، صـحنه آیینهٔ جامعه است و ضروری است که به آن توجه خاص شود.
میدانیم که اثربخشی یک پدیدهٔ فرهنگی و اجتماعی، مسئلهای پیچیده و چندبعدی است. با توجه به اینکه یک پدیدهٔ چندبعدی را نمیتوان با شاخصهای محـدودی ارزیـابی کـرد و راه چارهای بـرای آن اندیشید، لازم است منافع همهٔ گروههایی که در ارتباط با این پدیده ذینفع هستند در نظر گرفتـه شـود، یعنی هنرمند تئاتر و مخاطب آن. در بحث مدیریت، چنانچه در ارزیابی سازمانهای اجرایی مربوط به یک فعالیـت فرهنگـی و اجتمـاعی، عملکرد آن سازمان ازنظر چند گروه ذینفع، ضعیف باشد درواقع میتوان گفـت کـه آن سـازمان ازنظر اثربخشی به هدف خود نرسیده است. تئاتر خصوصی یکـی از اساسیترین اهـدافی اسـت کـه میتواند ساماندهی مطلوب این هنر را در سازمانهای متولی کنونی باعث شود و هنرمند و مخاطـب را در گسترهای وسیع از فعالیتهای نمایش به چالش وادارد. دربارهٔ شکلگیری خودجوش تئاترهای خصوصی، متأسـفانه در ایران به چنین هدفی دست نیافتهایم. چنانچه در بالا اشاره شد، چون بعد ارزشی این هنر به دلیلِ محدودیتهای آن بـرای جامعهای ایرانـی ناشناخته باقیمانده درنتیجه، مکانیزمی مبتنی بر ارزشهای رقابتی نیز در این عرصه پدید نیامده اسـت تـا ساختارهایی را از قبیل تئاتر خصوصی در شکلهای حرفهای، آمـاتور، تجربـی و یـا تجـاری کـه در زیرمجموعهٔ ساختارِ کلان فرهنگی و اجتماعی تئاتر قرار دارند، باعث شود.
در مـدیریت کـلان یکنهاد و تعیین اثربخشی آن، نظریهپردازانی مانند «جان رورباخ» و «رابرت کوئین»، روشی را مبتنی بر ارزشهای رقـابتی ارائه کردند و فهرستی جامع از شاخصهایی که میتواند این روش را تقویت کند، ارائه دادهاند و در اکثـر شاخصهای ارائهشده، پژوهشگران توجه به عواملِ درونی و بیرونی سازمان را اصل عمده دانستهاند. بهطور خلاصه سازماندهی و فراهم آوردن امکانات اولیه برای تشکیل تئاترهـای خصوصـی درگرو مـدیریت کلان هنرهای نمایشی است که لازمهٔ آن بهکارگیری الگوی ارزشهای اثربخشی در مدیریت ایـن هنـر است.
چهار الگوی زیر را شاید بتوان بهعنوان اساسیترین الگوها در این زمینه نام برد
: ۱ ـ الگوی مبتنی بر رشد و تأمینِ امکانات زیرساختی، ماننـد گسـترش سالنها در همکـاری بـا سـایر ارگانها، مثل شهرداریهای مناطق چندگانه در تهران و مراکز استانها و وزارت آموزشوپرورش، سازمان صداوسیما و غیره از طریقِ ایجاد ارتباط و راهیابی برای استفاده از امکانات زیرساختی و در اختیار گذاشتن این امکانات به شکل اجاره به متقاضیان تأسیس مراکز تئاتر خصوصی
. ۲ ـ الگوی مبتنی بر رشد منابع انسانی از طریق راهاندازی کلاسهای آموزشـی و بـالا بـردن روحیهٔ هنری از طریق ارائهٔ آثاری که دارای ارزشهای کیفی لازم باشند. این مهم، نهتنها در تهـران، بلکـه در شهرستانها نیز امکانات اولیه برای راهاندازی تئاتر خصوصی را فراهم میآورد
. ۳ ـ الگوهای مبتنی بر بازدهی، کار آیی، هدفمندی و سواد آوری. این موارد پس از رویکرد به موارد بـالا و با توجه به استقرار و بازنگری این رویدادها امکانپذیر است.
۴ ـ الگوهای مبتنی بر ثبات و پایـداری بـا تکیهبر فرایندهای درونـی درزمینهٔ مـدیریت تئاترهـای خصوصی.
اینکه چطور مدیریت کلان در این حوزه بتواند عواملی را که اساس پایـداری و تـداوم تئاترهـای خصوصی است، تقویت کرده و استقلال عمل آنان را دررسیدن به هدفهای فرهنگی محترم بدارد. بهکارگیری الگوهای فوق شاید بتواند دررسیدن به هدف نهایی هنر نمایش کـه پیونـد بـا شـهروندان جامعه است، مؤثر باشد و بهمثابه ابزاری برای بسترسازی فرهنگی در جامعه و همسویی با شرایط تـاریخی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی آن. تحقق این امر از طریقِ مدیریت کلان این فعالیت فرهنگـی، امکانپذیر است. با فراهم آوردن زمینههای لازم اجتماعی و مدیریتی، استقرار و بازنگری فعالیتهای مربـوط بـه هـر شاخص و ارتباط ارگانیک بین صحنه و جامعه، شاید بتوان کار آیی و اثربخشی هنر نمایش را تا حـد امکـان بهبود بخشید و آن را بهعنوان فعالیتی ضروری از حاشیه جامعه بـه درون جامعـه هـدایت کـرد. ایـن رونـد میتواند بهخودیخود شکلگیری تئاتر خصوصی را ممکن سازد.