هیچ اگر سایه پذیرد، ما همه سایهی هیچایم
رضا احمدی، کارگردان و مدرس تآتر مشهد، در گفتوگو با روزنامهی جامجم، از تآتر مشهد و خراسان رضوی گفت.
به گزارشِ تئاتر خراسان رضوی، رضا احمدی، کارگردان و مدرس مطرح تآتر خراسان، در گفتوگو با روزنامهی جامجم، مورخ یکشنبه ۲۴ امرداد ماه سال جاری، به تشریح دیدگاههای خود دربارهی تآتر و ترسیم موقعیتِ هنرهای نمایشی در جامعهی امروز مشهد پرداخت. بازنشر این گفتوگو را در ادامه میخوانیم:
رضا احمدی؛ کارگردانی نمایش های سروش، بیشیر و شکر، پزشک نازنین، تنها راه ممکن، سام و خداحافظ و… را بر عهده داشته است. وی همچنین مسوولیت دفتر پاتوق هنرمندان تئاتر حوزهی هنری خراسان رضوی، عضویت شورای برگزاری اولین دوسالانهی تئاتر مشهد، عضویت در هیئت موسس انجمن هنرهای نمایشی مشهد، دبیر اجرایی هشتمین جشنوارهی تئاتر دانشجویی دانشگاه آزاد اسلامی، داوری جشنواره تئاتر پویا و… را بر عهده داشته است. در زیر مصاحبهای که با ایشان انجام شده است میخوانیم:
درباره کارکرد تئاتر و تاثیر آن در جامعه کمی صحبت کنید و دیدگاه خودتان را بیان کنید؟
اگر منظورتان جامعه خودمان است که هیچ کارکردی ندارد! همین فردا تئاتر نباشد چه اتفاقی میافتد؟ اما از آن جایی که در این مملکت همه چیز باید داشته باشیم، تئاتر هم داریم. اما در حقیقت، تئاتر میتواند و باید خلاصه یک جامعه باشد. آمال و آلام و زبان و تاریخ و دغدغهها و در یک کلام فرهنگ یک اجتماع، در تئاتر کپسوله شده است.
نگاه کنید به نقش تئاتر در ایجاد و هدایت جریانهای مهم اجتماعی، فلسفی، سیاسی و فرهنگی جهان بیشتر غرب – از ۵۰۰ سال قبل از میلاد مسیح تا همین امروز. به نظرم تئاتر بیشترین اثر را در کنترل و اندازه کردن احساسات و انرژیهای یک جامعه دارد. البته به شرطی که راهش هموار باشد و از صراط مستقیمش که همانا جدال با جهل است گمراه نشده باشد.
شما چرا از همه هنرها به سراغ تئاتر رفتید و چه تفاوتی بین این هنر با سایر آنها دیدید؟
راستش را بخواهید پاسخ من همان کلیشه معروف است… من به سراغ تئاتر نرفتم. یعنی انتخاب، از سوی من و آگاهانه نبوده است. گر چه از کودکی در دستگاه تعزیه بودهام و در بین تعزیهخوانها بزرگ شدهام، ولی ورود به جهان تئاتر، یک اتفاق بود. اما ماندن و ادامه آن اتفاق کاملا آگاهانه بوده است. راستش را بخواهید، [تآتر] اثری دارد بر روان آدم که برعکس مخدرات است. تا هست و در آن و با آنید و آن با شما، درد و رنجی غریب دارد که به محض فراغت از آن، جای خود را به نوعی کرختی میدهد. این طور میشود که از رنجی که میبریم حظ میکنیم. میدانیم که درد یک آلارم است، یک علامت که خبر از وجود مرضی میدهد. جامعه نیز به مثابه انسان، وقتی دچار عارضه، مرض، عیب و نقصی شود، وظیفه تحمل و احساس این درد به دوش هنرمند است. یعنی هنرمند است که قبل از باقی اعضا، درد را میفهمد و با ابزاری که در اختیار دارد، هنر، آلارم میدهد. از درک این درد تا نمایاندن آن مرض، پروسهای است که رنج بسیار همراه دارد. با این وصف، این خصیصه را بیش از هر هنر دیگری، در تئاتر میتوانید بیابید که مجمع هنرهاست.
با توجه به این که در حال حاضر بیشتر بازیگران سودا و آرزوی چهره دارند و سیل عظیمی از جوانها برای بازی به سمت سینما و تلویزیون هجوم آورده اند شما و اهالی تئاتر خود را از این حیث مستثنی کردهاید و اصولا چرا کسی که به حیطه تئاتر وارد میشود با وجود این که احتمال دارد هیچ گاه شهرت به سراغش نیاید.
این دو موضوع ،کاملا جداست . اگر کسی آرزو و هدفش شهرت باشد، قطعا میداند که راهش تئاتر نیست و از این تنور، آب و نانی برایش گرم نمیشود. هر کسی هم که به سراغ تئاتر بیاید و در ادامه این کار اصرار بورزد، قطعا به دنبال شهرت و ثروت نیست. اصلا ذات مقدس تئاتر، جدا از هر گونه خود پرستی و منفعت طلبی، از جمله شهرت و امثال آن است. به همین خاطر است که ناب و پاک میماند و پاک میسازد.
چرا تئاتر مانند بسیاری از هنرها با این که قدمت بسیاری دارد هنوز در سبد کالای فرهنگی خانواده ایرانی جایی ندارد و گاهی این معضل در شهرهای کوچک جدی تر است؟
وقتی مردم جامعه ای از برآورده ساختن نیازهای اولیه خود عاجز باشند، جایی برای پرداختن به هنر و فرهنگ نمیماند.
البته تئاتر -به شکل امروزی آن که مورد صحبت ماست- در کشور ما قدمت چندانی ندارد و آن فرصت و امکانی که در غرب داشته، در این جا هرگز نیافته است. اما این نمی تواند دلیل قانع کنندهای باشد . من فکر میکنم که وقتی مردم یک جامعه از برآورده ساختن نیازهای اولیه خود عاجز باشند، جایی برای پرداختن به هنر و فرهنگ نمیماند. به این ترتیب آن مردم و آن جامعه به لحاظ فرهنگی فقیر و فقیرتر میشوند و ارزش های ایشان هم کم کم تغییر میکند.
بستر سازی فرهنگی برای پذیرش یک هنر تا چه حد میتواند در هموار کردن مسیر ورود و مقبول شدن آن مانند تئاتر تاثیر داشته باشد و این مسئولیت کیست؟ و چرا در جامعه ما انجام نشده است؟
چنین اراده ای دست کم برای تئاتر وجود ندارد. این را آمار و بررسی وضع موجود و مقایسه آن با گذشته میگوید. مدیر هنری، هنرمند و مردم به جای آن که سه ضلع یک مثلث باشند، سه خط متنافرند! هر کدام به سمتی میروند و سرگرم خودشان هستند.
کشورهای اروپایی و پیشرفته دید کاملا متفاوتی نسبت به تئاتر دارند و حتی در نظام آموزشی آنها گاهی به عنوان درس تدریس میشود دیدگاهتان در این خصوص چیست؟ تا ایدهآل چقدر فاصله داریم؟
همان زمان که ادبا، حکیمان و فیلسوفان ما، زبان شعر را برای انتقال اندیشه ها و مفاهیم برگزیده بودند، زبان و وسیله غربیها برای این منظور، تئاتر بود. تئاتر قرنهاست که در غرب، زبانِ کارسازِ آموزههای اجتماعی، فلسفی، سیاسی و وسیله اعتراض و انقلاب و تغییر بوده است و در این راه طولانی، امتحانش را داده و سربلند از آن بیرون آمده است. در آن جا هر سه ضلعی که از آن نام بردم، دقیقا میدانند از تئاتر چه بخواهند و چه نخواهند. کجا از آن برای اهداف خود استفاده و کجا به حال خودش رهایش کنند. اما در این جا، تا زمانی که مسئولیت های بزرگ و تصمیم گیری های کلان، به افراد با دانش و هنرمند واگذار نشود، وضع همین و بد تر از این است.
نقش مسئولان فرهنگی دراین بین چیست و چقدر موثر بوده اند؟
مدیر هنری، باید عاوه بر قدرت کافی در مدیریت و توان لازم در رهبری یک دستگاه عریض و طویل، اشراف کافی به هنر مورد مسئولیتش هم داشته باشد یا دست کم مشاوران هنرمندی در کنار خود داشته باشد و به حرف ایشان گوش دهد. در این صورت، چنین مدیری، نقش و مسئولیت خود را میداند و نیازی به گوشزد من و شما ندارد.اگر هم این چنین نباشد که خب به قول سعدی، تربیت نا اهل را چون گردکان بر گنبد است …
شرایط هنر تئاتر در مشهد چه تفاوتی با کلانشهر تهران دارد و چرا باید چنین باشد؟
اگر نظر من را بخواهید تئاتر مشهد بسیار خاصتر از تهران است. شما در مشهد بازیگر چهره ندارید، به تبع آن سرمایه، اسپانسر و تبلیغ آنچنانی هم ندارید. اما در مقابل تماشاگر ثابت دارید که سالنهای نمایش را پر میکنند. در واقع تماشاگر شریف مشهدی برای دیدن تئاتر میآید نه تماشای بازیگر. به نسبت جمعیت هم که نگاه بکنید، خیلی فاصلهای با آمار و ارقام تهران ندارید. در تهران اگر رونق بیشتری وجود دارد صرفا به دلیل تعدد گروهها، تنوع آنها، حضور استادان بنام، مراکز آموزشی و دانشگاهی هنری، جمعیت زیاد و نیز تعدد تماشاخانههای دولتی و خصوصی ست. در مشهد، اگر با همین ظرفیت و وضع موجود، تماشاخانه و دانشگاه تئاتر تاسیس کنند، خواهید دید که چه اتفاقات شگرفی خواهد افتاد. آن وقت تعدد و تنوع اجرا ها، سرمایه گذار، اسپانسر، بازیگران درجه یک، جشنواره و هر چیزی که تئاتر تهران را پر زرق و برق مینمایاند، در مشهد قابل دستیابی خواهد بود .
چه درد دلی با مسئولان، مردم، مخاطبانتان و اهالی هنر دارید؟
هیچ چیز بدتر از آن نیست که هنرمند یک کشور، به جای اندیشمندی، تولید فکر و طرح مساله، تمام وقت و انرژیاش صرف اثبات حسن نیتش به دیگران شود و دست آخر هم گرفتار نان شبش باشد. همه افسردهایم و فرسوده …
هیچ اگر سایه پذیرد
ما همه سایهی هیچایم …