در حال بارگذاری ...
...

تئاتر قصه‌گو؛ جایی که تماشاگران با تماشاخانه‌ها آشتی می‌کنند

تئاتر قصه‌گو؛ جایی که تماشاگران با تماشاخانه‌ها آشتی می‌کنند

نگاهی به دلایلِ موفقیتِ نمایشِ یتیم‌ خانه‌ی فونیکس

آرش خیرآبادی: یتیم‌خانه‌ی فونیکس، نمایشِ موزیکالی ست که این روزها، اقبالِ عمومی و فروشِ بلیتِ بالای‌اش باعث شده تا توجهِ اصحابِ رسانه به آن جلب شود. نمایشِ خودمانی و بی‌ادعایی که انگار یخِ سالنِ اصلی‌ی تآترِ شهر را بعد از مدتی شکسته، و می‌رود که جزو یکی از موفق‌ترین نمایش‌های خراسانی در عرصه‌ی فروشِ بلیت و جذبِ مخاطب باشد. اما سوآل این‌جا ست: «چرا؟»… چرا مردم، یتیم‌خانه‌ی فونیکس را پسندیده‌اند؟
تآترِ قصه‌گو:
نمایش‌نامه‌ی یتیم‌خانه‌ی فونیکس، داستان نیست، قصه است. روایتی ساده از مجموعه‌ی آدم‌هایی که شخصیت‌پردازی‌های دراماتیکِ آثارِ روان‌شناسانه را ندارد. کاراکترهای‌اش «تیپ»اند. بدها و خوب‌هایی که به دنبالِ تصاحبِ یک ساعتِ طلایی‌ی جادویی افتاده‌اند و هر کدام از ساعت، تعریفی دارند؛ قدرت، عشق، زمان و…. قصه‌ای که روی‌دادهای فانتزی‌اش در قرنِ هژده‌اُم و نوزده‌اُمِ میلادی و در شهرِ لندن می‌گذرد.
مدت‌ها بود که تآترِ خراسان، قصه‌گویی را فراموش کرده بود. آثارِ قصه‌گوی ما محدود به اجراهای کودک می‌شد و نویسنده‌گان و کارگردانانی که برای بزرگ‌سالان کار می‌کنند اغلب، سراغِ نمایش‌نامه‌هایی می‌رفتند که بارِ شخصیت‌پردازانه‌ی بیش‌تری داشته باشد و به اصطلاحِ خودِمانی «هنری» باشد. آثاری که تمرکزش بر پرداختِ شخصیت‌ها و روان‌شناسی‌ی آدم‌های نمایش قرار می‌گرفت.
نمایش‌نامه‌نویسانِ ما هم در طولِ این سال‌ها ترجیح داده‌اند که سراغِ تآترِ قصه‌گو نروند. به دو دلیل:
اول: محتوای تآترِ قصه‌گو را دمِ دستی و ساده می‌شمارند.
دوم: هزینه‌ی تولیدِ آثارِ قصه‌گو را بالا و کمرشکن می‌بینند.
فرهنگِ شرق و به تبعِ آن ایرانی‌ها، پیوندِ عمیقی با ساختارهای روایی در هیئتِ قصه‌پردازی‌اش دارند و از میانِ گونه‌های مختلفِ روایت، «قصه» را بیش‌تر می‌پسندند. شاکله‌ی روایت در نمایشِ یتیم‌خانه‌ی فونیکس، قصه است. یکی از دلایلِ موفقیتِ آن در جذب مخاطب نیز همین شیوه‌ی روایی ست که مدت‌ها بود در تآترِ خراسان به آن کم‌توجهی می‌شد.
دلیلِ دیگرِ اقبالِ نمایش را، فانتزی بودنِ فضای قصه باید برشمرد. تخیلی که برآمده از کودکِ درونِ همه‌ی ما ست، هر انسانی را –چه در غرب، چه در شرق- در ذات، متمایل به قصه‌های پری‌وار و فنتستیک می‌کند. گواهِ چنین گرایشی را می‌توان در فروشِ بسیار بالای نمایش‌هایی مانندِ دیو و دلبر [محصول امریکا/ کمپانی والت دیسنی] و شِرِک [محصول امریکا/ کمپانی دریمز وورک] سراغ گرفت.
تآترِ ما جز معدود مواردی به سراغِ ساختارهای قصه‌محور نرفته است و شاید یتیم‌خانه‌ی فونیکس، فتحِ بابی باشد تا از این پس، اجراگرانِ خراسانی، بیش‌تر در این عرصه –که اتفاقن با ذاتِ نمایشِ اصیلِ ایرانی گره خورده- طبع‌آزمایی و هنرنمایی کنند.
پرداختِ قصه، اگرچه خلافِ ظاهرِ ساده‌اش، بسیار پیچیده و دشوار است ولی محصولِ شیرین‌اش به تحملِ سختی‌های آن می‌ارزد. برای آن که بتوان تآترِ قصه‌گو را باز در سالن‌های شهرمان احیا کنیم، نیاز به بازشناختِ فرهنگِ نمایشی-روایی در ایران داریم. نمایش‌های ایرانی، استعدادِ بسیاری در زمینه‌ی حل و هضمِ سوژه‌های متفاوت و پرمخاطب دارند که نمونه‌ی بارزش، همین نمایشِ یتیم‌خانه‌ی فونیکس است.
قصه‌ی نمایش، اگرچه به ظاهر در لندن اتفاق می‌افتد ولی چهارچوبِ روایی‌اش، استوار بر مبنای شیوه‌ی روایی در نمایش‌های ایرانی ست. همین هم هست که با سرشتِ شرقی‌ی مخاطب، این‌گونه هم‌خوانی و هم‌آوایی دارد.
با این همه، قصه‌ی یتیم‌خانه‌ی فونیکس خالی از اشکال نیست. ریتمِ تندِ پایانِ نمایش، گم شدنِ برخی از رابطه‌های علت و معلولی و پرداختِ کم و کوتاه به جنبه‌های شخصیتی‌ی برخی از کاراکترها، همه و همه، ایراداتی هستند که به متنِ قصه می‌توان گرفت.
تآترِ موسیقایی:
ریاضی و موسیقی، دو زبانِ جهان‌شمول هستند که اولی برای بیانِ علم و دیگری برای بیانِ هنر مناسب‌ترین محمل‌ها به شمار می‌روند. میلِ به موسیقی، سرشتِ بشری ست. گواهِ این گرایشِ ذاتی را می‌توان در لالایی‌خواندن‌های مادر برای فرزند، بازجُست.
در تآترِ موزیکال، دو عنصرِ نهادینه و فطری‌ی انسانی به هم می‌رسند: تآتر و موسیقی. و کیست که از ره‌گذرِ تآترِ موزیکال، به موفقیت نرسد؟ البته به شرطِ آن که ساختارِ مناسب و آواها و زیر و بم‌های درست و تأثیرگذاری را برای اجرای‌اش انتخاب کند. امری که در یتیم‌خانه‌ی فونیکس، اتفاق افتاده است.
موسیقی‌ی خوبِ این نمایش، نشان داد که مخاطبانِ ایرانی حتا از شهرها و استان‌های دیگرِ کشور حاضرند رنج سفر را بر خویش هموار ساخته و لحظاتی را در برابرِ صحنه‌ی تآتر، به تماشای اثر موردِ دل‌خواه‌شان بنشینند. استفاده‌ی به‌جا از موسیقی، می‌تواند به همان اندازه که یک متنِ خوب یا یک بازی‌ی خوب، تأثیرگذار باشد، مؤثر بیافتد.
احترام به چشم مخاطب:
پیش‌تر نیز گفته بودم که تآترِ خراسان باید به سمتِ نمایش‌های فاخر و به اصطلاحِ خودِمانی، «شیک» برود. این تنها راهی ست که ما می‌توانیم مخاطبان را با سالنِ تماشاخانه‌ها، آشتی دهیم. عنصرِ «زیبایی» و «تناسب» دو فکتِ مهم در جذبِ مخاطب است.
گرچه یتیم‌خانه‌ی فونیکس در بسیاری از قاب‌ها ایراد دارد و از میزانسن‌های اشتباه و فاصله‌گذاری‌های غلطِ متعددی رنج می‌برد، ولی در کل، تمامِ تلاش‌اش را به خرج داده تا برای چشمِ تماشاچی، احترام قایل شود. لباس‌های خوش‌دوخت، گریم خوب، دکور به نسبت خوب، نورِ معقول و استفاده از تعدادِ زیادی بازی‌ساز، سبب شده تا تماشاگران، راضی از سالن بیرون بیآیند و دوستانِ خویش را نیز به دیدنِ نمایش، ترغیب کنند.
مخاطبانِ تآتر، از دیدنِ صحنه‌های خالی و ابزار و آکساسوارِ کهنه و مستعمل، خسته شده‌اند. وقتِ آن رسیده که برای چشمِ آن‌ها احترام قایل شویم و حداقل سالی سه چهار بار، آن‌ها را به دیدنِ اجراهایی دعوت کنیم که با هزینه‌های منطقی و مناسب، صحنه‌های جذاب و چشم‌نوازی را رقم می‌زند.
هیچ ایرادی ندارد که کارگردانی‌ی آثارِ ما ایراد دارند. ایرادات را می‌شود با مطالعه و تجربه و نقدِ منصفانه، برطرف کرد. مهم، عزمِ اجرای یک تآترِ خوش‌ساخت و فاخر است که به ذائقه‌ی تماشاچی، خوش بنشیند. کاری که از عهده‌ی کارگردانِ این اثر، برآمده است.
عوامل دیگر:
یکی از مهم‌ترین عواملِ مؤثر در اقبالِ نمایش را باید سیستمِ به نسبت صحیحِ تبلیغات‌اش شمرد. ما در خراسان، تازه به سمتِ تبلیغات در شبکه‌های اجتماعی رفته‌ایم و هنوز تا رسیدن به نقطه‌ی ایده‌آل، راهِ بسیاری داریم. با این همه، یتیم‌خانه‌ی فونیکس هم از تیزرِ خوبی برخوردار است و هم گستره‌ی مناسبی از مخاطبان را پوشش می‌دهد.
هم‌زمانی‌ی اجرا با تعطیلاتِ تابستانی، ساعتِ اجرا و طولِ زمانِ معقولِ نمایش [کمی بیش از یک‌ساعت و نیم]، از دیگر عواملی ست که این نمایشِ موزیکال را به موفقیتِ اقتصادی، نزدیک‌تر کرده است.
بازی‌گرانِ این نمایش نیز در موفقیتِ اثر بسیار مؤثرند. و این امر آن قدر بدیهی ست که دیگر نیازی به گفتن ندارد. تبدیلِ خواننده‌گانِ حرفه‌ای به بازی‌گر و تعلیمِ بازی‌گرانِ حرفه‌ای به خواننده، دو امرِ سخت و دشوار و جذاب است که از عهده‌ی تیمِ کارگردانی، برآمده.
سخنِ پایانی:
در مجموع، نمایشِ موزیکالِ یتیم‌خانه‌ی فونیکس، علی‌رغمِ همه‌ی ایراداتی که می‌توان از لحاظِ متنی و فنی به آن گرفت، توانسته مخاطبِ خود را پیدا کند. شاید مهم‌ترین دست‌آوردِ این نمایش آن باشد که از این پس، مخاطبانِ خراسانی –علی‌الخصوص؛ مشهدی- توقعِ بالاتری از اجراهای نمایش در تماشاخانه‌های شهر، دارند. و نیز توقع خواهند داشت تا آثارِ بعدی‌ی این گروه، از ایرادات و اشکالاتِ کم‌تری رنج ببرد. امری که بی‌شک با مطالعه و بالا رفتنِ آگاهی، مرتفع خواهد شد.
برای همه‌ی دست‌اندرکارانِ نمایشِ موزیکالِ یتیم‌خانه‌ی فونیکس، آرزوی تن‌درستی و موفقیت دارم؛ ان‌شاءالله.