در حال بارگذاری ...
...

اول وارداتِ «چاره» نیاز است؛ بعد وارداتِ «چهره»

اول وارداتِ «چاره» نیاز است؛ بعد وارداتِ «چهره»

آرش خیرآبادی، نویسنده و منتقد تئاتر مشهد

● پیش از آغاز:
در طولِ یکی دو سالِ گذشته، نمایش‌هایی که در آن بازی‌گرانِ مهمان –اغلب از تهران- در شهر و استان ما به روی صحنه رفته‌اند، رشدِ کمّی داشته است. می‌اندیشم این اجراها، اتفاقاتِ بسیار خوبی در تآتر ما به شمار می‌رود که به یقین باید باز هم تکرار شود. اما بحثِ یادداشتِ زیر، درست همین موضوع است که: «تکرارِ دعوت از میهمانانِ غیربومی در تآترِ ما، چه زمان بهتر و بیش‌تر تأثیر دارد؟» و «برای استفاده از چهره‌های مشهور، نیاز به چه پیش‌زمینه‌هایی ست؟»
● دو پرسش؛ دو پاسخ:
آیا تآترِ خراسان، از هنرمندانِ مشهورِ وارداتی «می‌تواند» استفاده کند؟… پاسخ: بله!
آیا تآترِ خراسان، «نیازمند» استفاده از بازی‌گرانِ مشهورِ وارداتی ست؟… پاسخ: خیر!
اما چرا ما در تآترِ خراسان، برای تضمینِ فروشِ بلیتِ نمایش‌های‌مان، ترجیح می‌دهیم که از نامِ بازی‌گرانِ چهره‌ی غیربومی استفاده کنیم؟ پاسخ به این سوآل را باید از دو منظر داد:
● الف: موافقانِ به‌کارگیری‌ی بازیگرانِ چهره:
موافقان دلیل می‌آورند که ما در مشهد یا دیگر شهرهای خراسان، بازی‌گرِ چهره‌یی که بتواند تماشاچی را به تماشاخانه بکشد، نداریم. و درست هم می‌گویند. بسیاری از بازی‌گرانِ خراسانی -البته آن‌ها که در خراسان ساکن‌اند- بُردِ تبلیغاتی‌ی مناسب برای تضمین فروش بلیت را ندارند.
● ب: مخالفانِ به‌کارگیری‌ی بازیگرانِ چهره:
مخالفان استدلال می‌کنند که ما در استانِ خودمان، بازی‌گرِ توانا داریم. ولی جز معدودی، نمایش‌نامه‌نویس و کارگردانِ مناسب نداریم که بتوانند از این استعدادهای بازی‌گری بهره ببرند. و البته سطحِ بسیاری از آثارِ خراسانی آن قدر نازل است که ملت رغبت نمی‌کنند به دیدنِ نمایش بیآیند. این‌ها نیز درست می‌گویند. چون سطحِ آثارِ نمایشی در خراسان، به جز مواردِ انگشت‌شماری، بسیار پایین است.
● طرحِ مسئله:
آیا چاره آن است که ما به همین شیوه‌یی که چند وقت است مُد شده، متن و کارگردان را از خراسان انتخاب کنیم، و بازی‌گران را از سینما –که اغلب هم تهرانی‌اند- برگزینیم؟
آیا چاره آن است که ما برای تضمینِ فروشِ بلیتِ نمایش‌های‌مان، همیشه، دست به دامن چهره‌های مشهور یا نسبتن مشهور بشویم؟
● دردِ اصلی‌ی تآترِ خراسان:
به نظرِ من دعوت از بازی‌گرانِ چهره برای بیماری‌ی تآترِ خراسان، تنها در حکم داروی مسکّن است. درد را برای مدت کوتاهی از بین می‌برد، ولی درمانِ درد نیست. دردِ تآترِ خراسان، نبودنِ استعدادهای تآتری نیست. دردِ ما، حسادت، خاله‌زنک بازی، بی‌نظمی، بی‌برنامه‌گی، نوچه‌پروری، مشکلاتِ عدیده‌ی سیستمِ اداری و فقرِ اقتصادی‌ی تآتر است.
● جزیره‌های تآترِ خراسان:
تآترِ خراسان، کشوری متحد نیست که تحتِ قانونِ یک‌سان و نظمِ مشخصی اداره شود. گروه‌های تآترِ خراسان، به مثابهِ جزیره‌های منفرد و مجزایی هستند که در هر کدام‌اش، عده‌یی قشون کشیده‌اند و چون به منابعِ قدرت و امکانات می‌رسند، جزیره‌های دیگر را له و لورده می‌سازند.
میانِ این جزیره‌ها، اما چند قایقِ کوچک رفت و آمد می‌کنند که مسافران‌اش به راستی دردِ تآتر دارند. دوست دارند همه‌ی جزیره‌ها با هم –و با حفظِ اختلاف سلیقه‌ها- متحد و یک‌پارچه باشند و بتوانند هر کدام، گوشه‌یی از مسوولیتِ فرهنگ را بگیرند و به اندازه‌ی سهم و توان‌شان، قدمی در راهِ پیش‌بردِ تآتر، بردارند. اما مع‌الأسف، این قایق‌های منفرد، همه، محکوم به شکستن‌اند.
● چه آلترناتیوهایی در اختیارِ داریم؟
تآترِ خراسان به جای آن که بخواهد بیماری‌ی مزمنِ خود را با داروی آن‌ها تسکین دهد، باید در پی‌ی علاجی همیشه‌گی باشد. راهِ حل‌ها زیادند:
مثلن می‌توان سالی یک‌بار با گروه‌های مختلفِ تآتری در کشورهای اروپایی و امریکایی مبادله‌ی فرهنگی کرد. آن‌ها برای ما و ما برای آن‌ها نمایش اجرا کنیم. نیاز نیست سراغِ بهترین گروه‌های تآتر جهان برویم. یک گروهِ تآترِ دستِ چندمِ اروپایی هم اگر در خراسان تور بگذارد، شک نکنید که سطحِ فرهنگِ تآترِ استان‌مان ده پله بالاتر خواهد رفت.
یا می‌توان هر سال، تنها یک‌بار از کارگردانانِ شناخته شده‌ی دیگر کشورها دعوت کرد تا ظرفِ مدتِ مشخصی، متنی را با همین بازی‌گرانِ خراسانی تمرین و به اجرا بگذارند.
چرا راهِ دور برویم؟ کارگردانانِ مشهور و به‌روزی در ایران داریم که می‌توانند مدتی در استانِ ما اقامت کنند و طی‌ی تمرین‌هایی برای اجرای یک نمایش، حاصلِ تجربیاتِ خود را به اهالی‌ی تآتر منتقل سازند.
● همه‌ی راه‌ها به «آموزش» ختم می‌شود:
همه‌ی این راه‌ها و بسیاری راه‌های دیگر که حتمن شما هم به نظرتان خواهد رسید، مبتنی بر آموزش‌اند. راه‌هایی که به ما می‌آموزند: «سرِ ما به سقفِ تآترِ خراسان نخورده است!» راه‌هایی که به ما آموزش می‌دهند، «مخاطبِ آگاه» اگر چه چهره‌های معروف را دوست دارد، ولی اولویت‌اش، تآترِ خوب دیدن است.
راه‌هایی که به ما می‌آموزند منشأ اصلی‌ی دردهای تآترِ ما «بی‌سوادی» است. وقتی سواد نیست، خاله‌زنک و دروغ‌گو و حق‌خور و نوچه‌پرور و حسود و زیرآب‌زن رشد می‌کند. آدمِ باسواد که نیازی به این چیزها ندارد. این‌ها هستند که مثلِ سرطان به جانِ تآترِ ما افتاده‌اند و پیکرِ هنرِ تآترِ خراسان را ذره‌ذره از درون، متلاشی می‌کنند. اما اگر آموزشِ صحیح باشد، سواد می‌آید. و وقتی سواد آمد، همه‌ی این دردها درمان خواهد شد.
تمامِ بارِ تآترِ خراسان، روی دوشِ تعدادی از هنرمندانِ آگاه و باسوادِ ما سوار شده که تقریبن همه‌شان آماجِ تیرهای تهمت و ناروا و حق‌خوری‌اند. هنرمندانی که به راستی دردِ تآتر دارند. دردِ فرهنگ دارند. چه از نسلِ قدیمِ تآتر؛ چه از نسلِ جدید.
● مبادا دردِ واردات نیز، گریبانِ تآتر را بگیرد:
به صنعت و اقتصاد نگاه کنید!… تمامِ دردِ صنعتِ ما از این است که به جای تولیدِ مرغوب، سراغِ واردات رفته‌ایم. به جای آن که آموزش ببینیم تا بهتر، باکیفیت‌تر، زیباتر و اصولی‌تر تولید کنیم، به جای آن که کارآفرینی کنیم، به جای آن که تولیدکننده‌ی محصولاتِ خوب باشیم، همواره سراغِ کوتاه‌ترین راه می‌رویم. همین است که هر چه داریم، مونتاژ است!
ما هنوز با دردهای اصلی‌ی تآترمان دست به گریبان‌ایم. وای به حالِ زمانی که دردِ واردات هم مزید بر علت شود!
● اول به وارداتِ «چاره» نیاز داریم؛ بعد به وارداتِ «چهره»:
به کارگیری‌ی بازی‌گرِ میهمان، نه تنها ایرادی ندارد که کارِ بسیار شایسته‌یی ست. منِ نوعی وقتی می‌بینم در نمایشی، بازی‌گرانِ مشهوری میهمان‌اند، در دل به مدیریتِ کارگردان و تیم‌اش، آفرین می‌گویم. این راهِ خوبی برای رشدِ کمّی‌ی تآتر است. اما این دعوت زمانی مؤثر می‌افتد که ما توانسته باشیم بنیادها و پایه‌های تآترِ استان‌مان را قوی کنیم. زمانی خوب است که میهمان، چیزی برای آموزاندن به میزبان داشته باشد. یا اساسن دلیلِ حضورش، ارتقای سطحِ آگاهی‌های میزبان باشد.
اما اگر بدونِ تقویتِ بنیادهای ساختاری در تآترِ استانِ ما، بنا باشد این موضوع، تبدیل به رویه‌یی مرسوم گردد، شک نداشته باشید که در کوتاه مدت، ما دیگر چیزی به اسمِ «تآتر خراسان» نخواهیم داشت.
● اول خانه را مرتب نماییم؛ بعد مهمان دعوت کنیم:
در حالِ حاضر، علاجِ بیماری‌ی تآترِ خراسان، وارد کردنِ چهره‌های مشهور نیست. مرحله‌ی ورودِ چهره‌ها، مرحله‌ی دوم است. در مرحله‌ی اول باید اندیشه‌های تازه، سواد، آگاهی، خلاقیت و از همه مهم‌تر، «پول» و «آموزش» را به تنِ تآتر تزریق کنیم. بعد که به سطحِ مطلوبی رسیدیم، از بهترین‌ها بخواهیم تا در آثارِ ما بازی کنند.
چه فایده‌یی دارد وقتی که تماشاگرِ ما هنوز به عشقِ دیدنِ فلان خانم یا فلان آقا به سالن می‌آید و وقتی از سالن خارج شد، دیگر هرگز به سالن تآتر باز نمی‌گردد؟ در شهری که تآتریستِ آگاه‌اش یا خانه‌نشین شده یا به سختی کار می‌کند و مخاطبِ آگاه‌اش نیز انگشت‌شمار است، آوردنِ چهره‌های معروف، جز سودِ مقطعی و آنی، چه عایدی خواهد داشت؟
آن‌چه که ما داریم وارد می‌کنیم، «نام»ها ست. و یقین باید داشت که دردِ تآترِ استانِ ما با «نام» درمان نمی‌شود.
به جای آن که ماهی وارد کنیم، بهتر است اول ماهی‌گیری را بیآموزیم.