در حال بارگذاری ...
...

نگاهی به نمایش «گنجشکک اشی‌مشی» اجرا شده در جشنواره تئاتر منطقه‌ای خاوران

وقتی مخاطب از نمایش جلو می‌زند...

نگاهی به نمایش «گنجشکک اشی‌مشی» اجرا شده در جشنواره تئاتر منطقه‌ای خاوران

وقتی مخاطب از نمایش جلو می‌زند...

امین خرمی*: مردی که به‌واسطه تلاش خود ازنظر مادی به جایگاهی می‌رسد؛ سختی‌های پیش خود را فراموش کرده؛ به همسرش خیانت می‌کند؛ دخترش را بدون نظر و علاقه او، به‌زور شوهر می‌دهد؛ غرق اعتیاد می‌شود و درنهایت بخشی از کارنامه این اعمال به‌دوراز شأن انسانی را در همین زندگانی تجربه می‌کند. حال در مقام کارتن‌خوابی که با شستن شیشه ماشین‌های عبوری امرارمعاش می‌کند، لحظاتی مملو از کابوس و حس مالیخولیا از عذاب وجدانی را سهمگین سپری می‌کند.

این تمام خط داستانی «گنجشکک اشی‌مشی» است. خط داستانی آن‌چنان آشنا؛ آن‌قدر پُرتکرار و پُربسامد در روایت‌های داستانی و نمایشی بیش ‌از دو دهه اخیر کشورمان که بعد از گذشت چند دقیقه از آغاز این نمایش؛ حسی برای کنجکاوی، کشف و شهود دراماتیک، غرق شدن با فرازوفرود شخصیت را برای مخاطب باقی نمی‌گذارد و مخاطب در قالب پچ‌پچه‌ها و نجواها در گوشه گوشه سالن بهار شهر مقدس مشهد به‌عنوان میزبان اجرای این اثر، دست به پیشگویی قصه و حتی دیالوگ‌ها می‌زند! همین خود نشان می‌دهد که درام در مهم‌ترین مرکز ثقل خود یعنی ایجاد حس همذات‌پنداری و همراهی تام و تمام مخاطب درمی‌ماند. حتی گاه، مخاطب از درام و قصه جلوتر می‌رود!

«معمار خان»، همان مرد آشنای این قصه در قالب سه کابوسش؛ «پری»، همسرش؛ «نازی»، دخترش و «لیلی» معشوقه‌اش را می‌بیند. سه شخصیت تاثیرگذار در زندگی او که همه سهم زندگی ازدست‌رفته خود را از او می‌خواهند و تنها خواسته‌شان از او تعهد به زندگی بوده است!

همین مؤلفه ساده اما مهم؛ در انتخاب این داستان پرتکرار و آشنا می‌توانست به درخششی برای ارائه ایده نو برای مخاطب و ارجحیت آن در متن و تولید اثر نمایشی بدل شود. پرسش‌ها ساده است.

آیا یک زن، آن‌هم زنی شکست‌خورده تا این حد که شاهد خیانت همسرش بوده، تنها خواسته‌اش از او دوست داشته شدن مانند روز اول است؟! بی‌هیچ دلیلی! یا دختری که از سوی پدر، برای تطمیع منافعش به‌زور به خانه شوهر رفته و زندگی‌اش بر باد شده، تنها خواسته‌اش از پدر آن است که فقط مانند همان دوران کودکی او را «دخترم» صدا کند! یا زنی که در مقام معشوقه «معمار خان» با هزار امید و آرزو خود سهمی در این خیانت پیدا می‌کند، تنها پرسش‌اش از این مرد در قالب کابوس‌هایش آن است که چرا از گذشته‌اش خبری نداده؟!

این داستان آشنا؛ زمانی درک، دریافت و حس همدات‌پنداری برای مخاطب را سخت‌تر از قبل می‌کند که روایت کارگردانی در قالب رویکردی غیرقابل انطباق با محوریت داستان؛ بیان هدفش و خطی که از ابتدا در قالب دیالوگ برای مخاطب ترسیم می‌کند دست به نگاه روایت و بهره از سمبل می‌زند و می‌بَرد!

انتخاب سه رنگ سبز، زرد و قرمز؛ که سبز آن نمادی از آرامش زندگی (خانه)؛ زرد آن تبدیل‌شدن زندگی آرام تمام این شخصیت‌ها به ورطه خطر (قبر) و درنهایت قرمز آن؛ سمبلی از آتش زدن خانه در پس نشئگی و تمام آرزوهای قهرمانان است؛ در قالب بازیگر نقش «وجدانی» که تمام‌کارش پای کوبیدن، شمع روشن کردن و پارچه کشیدن هنگام به خواب رفتن «معمار خان» برای بیدار شدن در کابوسی دیگر است را تبدیل به علامت سوال‌های بی‌پاسخ و غیرقابل تطبیق با این اثر نمایشی می‌کند.

درنهایت تیر خلاص را در تبدیل‌شدن فرازهایی از متن «گنجشکک اشی‌مشی» به طومار و بیانیه‌ای رادیویی در قالب جملات فلسفی‌ای که نه به شخصیت «معمار خوان» و نه به دیگر شخصیت‌های پری، لیلی و نازی می‌خورد، وارد می‌سازد.

«اگر ندانم کی هستم، یا از کجا آمده‌ام، نمی‌توانم بروم!»؛ «همه آدم‌ها یا به گذشته فکر می‌کنند یا به آینده؛ درحالی‌که آینده الان است و الان گذشته!»؛ «نمی‌دانم چیزی به سرم خورده یا سرم به چیزی خورده» و... این‌ها بخشی از جملات فلسفی‌ای است که با هیچ متر، معیار و چسبی به روایت «گنجشکک اشی‌مشی» نمی‌نشیند بدل شده ‌است.

درحالی‌که انتخاب سوژه برای سقوط یک مرد؛ آن‌هم مردی که تمام لذات زندگی را حداقل در حوزه مادی تجربه کرده است، حال در قالب یک فرد کارتن‌خواب و شیشه‌شور اتومبیل باوجدان خود سروکار دارد، می‌توانست بُعد کنکاش روحیات معنوی این فرد را در قالب کشف و شهود برای مخاطب به درامی دل‌چسب در «گنجشکک اشی‌مشی» حتی با همه رویکرد اعتراضی‌اش به مصائب و مشکلات جامعه بدل کند.

درنهایت باید گفت که باوجود تمام تلاشی که گروه نمایش «گنجشکک اشی‌مشی» از استان زیبای سیستان‌وبلوچستان برای تولید و ارائه این اثر کرده، باید گفت با توجه به کیفیت و داشته‌های این اثر؛ شاید ساحت و جایگاه ارائه این نمایش در جشنواره‌ای به گستره جشنواره منطقه‌ای به‌عنوان میزبان آثار برگزیده جشنواره استانی نبوده و هنوز این کار چه در حوزه متن، چه در حوزه کارگردانی و شاید با تأکید بیشتر بر ترمیم جریان بازی‌هایی (منهای نقش وجدان) که بیشتر از آنکه حس درک و دریافت شناخت بازیگران از شخصیت‌ها را داشته باشد؛ در قالب نگاه تصنعی و ماشینی به مخاطب ارائه می‌شود؛ جای کار بیشتر و پرداختی بهتر برای ارائه اثری قدرتمندتر داشته باشد.

*منتقد و روزنامه‌نگار