نگاهی به نمایش «مَچ مَدَک» اجرا شده در جشنواره تئاتر منطقهای خاوران
هیاهویی شیرین برای هیچی تلخ!
هیاهویی شیرین برای هیچی تلخ! 2
هیاهویی شیرین برای هیچی تلخ! 3
هیاهویی شیرین برای هیچی تلخ! 4
هیاهویی شیرین برای هیچی تلخ! 5
امین خرمی*: بیهیچ تردید و اغراقی باید گفت که سرزمین پهناور ایران در این موزاییک فرهنگی خود لبریز از قصهها؛ داستانها؛ متلها؛ مثلها و فولکلورهایی است که هر یک، عظمتی از تاریخ و تمدن این سرزمین پِرمهر را بازتاب میدهد و چه مرجع و بستری جذابتر از حوزه درام و خلق اثر دراماتیک در گونه تئاتر برای به اشتراک گذاشتن این داشتههای عظیم فرهنگی...
بهویژه جشنواره تئاتر مناطق که میزبان نمایندگان هنرمندان تئاتری از چند استان کشور است، همواره چشم مخاطبان خود را مدام بر آثاری که از استانهای متنوع کشورمان در یک منطقه متمرکز شدند و بناست طی چند روز از جشنواره قرار است هم به رقابت پرداخته و هم این آثار را با مخاطبان قسمت کند؛ مدام پی این مؤلفه میگردد که آیا در مواجهه با اثری از این استان یا آن استان؛ قرار است باز نمایشهای روز آپارتمانی با رویکردهای مانیفستگونه فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی با قاطبه نگاه انتقادی را ببینند یا قرار است فصل و دقایقی از زیستشان در یک سالن تئاتری را به دلسپردگی به بخشی از همان داشتههای عمیق موزاییک فرهنگی به این سرزمین زیبا گره بزنند؟
باید گفت «مَچ مَدَک» گامی شگرف ازسوی هنرمندان سیستانوبلوچستان برای بازتاب یکی از دغدغههای عظیم مردمان سختکوش این استان پهناور و زیبای کشورمان است. آنچنانکه در نخستین مواجهه مخاطب با این اثر در بَرنوشت (بروشور) آن آمده «روایت ناعادلانه از حمله ملخها به بلوچستان!» و ذیل آن ذکرشده «ملخ؛ آفت همیشگی کشتزار و نخل است و نخل، تمامی هستی بلوچ؛ آنگاهکه نخلها ایستاده غارت میشوند، بلوچ راهی بهجز از بین بردن آفت ندارد و جهان میشود میدان کارزار بلوچ؛ مَچ و مَدَک»
اما چه حیف! اما چه تلخ! چقدر حسرت و دریغ برای مخاطبی که با دیدن صحنهای که فصلی از کشتزار باغات نخل بلوچستان و کاههای همیشه بر روی زمین آن است را میبیند؛ در حس ارتباطگیری با این اثر، کمتر درمییابد که مؤلفههای آشنا برای مخاطبی که بافرهنگ او آشنایی ندارد در کجای اثر نهفته شده است؟
استفاده کردن از سازهای سنتی مردمان بلوچ و تمرکز به همان اندازه برای مخاطبی که گوشش به موسیقیهای نازل این روزها عادت کرده به همان میزان فرحبخش است که عدم دریافت دیالوگهایی که به زبان زیبای بلوچی اما ناآشنا برای مخاطبان غیر بلوچ در درک، فهم و معنا میتوانست سهمی بالا داشته باشد به دل نمینشیند.
نمایش؛ نمایشی مبتنی بر موسیقی و حرکات فرم است. نمایش «مَچ مَدَک» نمایشِ قدرتِ بدن بازیگران است و الحق و الإنصاف باید گفت که در این حوزه در شناخت ریتم و فضای همگام با جنس روایت وام گرفته از کهنالگوی نبرد «خیر و شر» تنها مؤلفههای آشنا برای مخاطب است؛ اما چند دقیقه از یک نمایش چهلدقیقهای را مخاطب میتواند با درک و دریافت مؤلفه مبارزه خیر و شر، در قالب زبان بدن یک بازیگر و تک دیالوگهایی که معنایی از آنها را درنمییابد سپری کند؟
این همان مدار استمراری است که در سالن اردیبهشت شهر مقدس مشهد بهعنوان میزبان این اثر که در میان مخاطبانش تعدادی از هنرمندان دیگر گروههای مهمان از سیستانوبلوچستان را شاهد است میتوان رصد کرد. مخاطبان سیستانی و بلوچستانی که غرق و جذب این کار میشوند؛ گاه غلیان احساساتشان را بابیان تک جملهها و یا نثار «آفرینی» برای گروه اجراکننده برای گروه مخاطب خاص و هم استانی «مَچ مَدَک» به همراه داشته؛ دیگر مخاطبان را مات و مبهوتتر به آنها و صحنه نگه میدارد.
مخاطبی که نمیداند زبان بلوچی چیست؛ درحالیکه معدود دیالوگهای این اثر دارد بر «مادر بودن خاک»؛ «بر میراث آباء و اجدادی این خاک و کشتزار»؛ «بر با خون آبیاری شدن این زمینها در قالب کار سخت» و «در تشبیه کردن هر نخل به قامت انسانی» سخن میگوید! چه حیف که این دیالوگها در کنار تأکید کارگردان بر هویت این اثر بهعنوان نمایشی بازتابدهنده فرهنگ بلوچ و وام گرفته از مَتلها، مثلها و روایتهای فولکلور این استان زرخیز، حتی بهقدر چند جمله با زبان فارسی برای ارتباط معنایی و داستانی برای مخاطب جایی نمیگذارد.
اینجاست که مخاطب به همان اندازه که در دقایق ابتدایی محو موسیقی زیبا، طراحی صحنه متفاوت و بدن آشنای بازیگران این اثر با ریتمها و موتیفهای حرکات مدرن در بطن یک نمایش سنتی برآمده از کهنالگوهای چندین هزارساله در این استان لذت میبرد؛ بعد از سپری کردن این دقایق کوتاه، مدام در خود فرو میرود؛ فرو میرود و فرو میرود! چراکه نه زبان بازیگران نمایش را درمییابد و نه تنوعی را در تغییر ریتم و لحن موسیقی، آواز و رقابت تکرارشونده نبرد خیر و شر میبیند!
بار دیگر به ابتدای این نوشتار روایتگونه بازگردیم؛ جاییکه بناست تا مهمترین دغدغه فرد بلوچ که هستی و نیستی اوست، یعنی کشتزارِ نخل او که به دست ملخها غارت میشود و تمام سرمایه عمر و زندگی او در پس چند ساعت یا چند روز به یغما میرود بازنمایی شود و چه گرهی از این بزرگتر برای تبدیلش به یک درام هیجانانگیز وجود دارد؟!
در پس همین نکات کوچک و رفع آنکه گروه «مَچ مَدَک» از کنارش بهسادگی گذشتهاند؛ این اثر را به همان اندازه جذاب برای اجرا در استان سیستانوبلوچستان در زابل، در زاهدان و در زهک بدل میکند که حتی میتواند با مخاطبان جهانی دوستدار روایتهای فولکلور ایرانی ارتباط گیرد؛ اما در صورت عدم رفع این نقایص، «مَچ مَدَک» در دیگر نقاط جغرافیایی ایران چندان حرفی برای گفتن ندارد.
نمایش «مَچ مَدَک» به کارگردانی صادق سهرابی و نویسندگی نصیر احمدملازهی کاری از گروه نمایشی «مؤسسه آهنگ بلوچ» استان سیستانوبلوچستان
*منتقد و روزنامهنگار