نگاهی به نمایش «کلاه شما قاضی» اجرا شده در جشنواره منطقهای خاوران
پیرنگی ناب و محتوایی بکر با چشماسفندیارهای خاص خودش!
پیرنگی ناب و محتوایی بکر با چشماسفندیارهای خاص خودش! 2
پیرنگی ناب و محتوایی بکر با چشماسفندیارهای خاص خودش! 3
پیرنگی ناب و محتوایی بکر با چشماسفندیارهای خاص خودش! 4
پیرنگی ناب و محتوایی بکر با چشماسفندیارهای خاص خودش! 5
پیرنگی ناب و محتوایی بکر با چشماسفندیارهای خاص خودش! 6
پیرنگی ناب و محتوایی بکر با چشماسفندیارهای خاص خودش! 7
پیرنگی ناب و محتوایی بکر با چشماسفندیارهای خاص خودش! 8
پیرنگی ناب و محتوایی بکر با چشماسفندیارهای خاص خودش! 9
پیرنگی ناب و محتوایی بکر با چشماسفندیارهای خاص خودش! 10
پیرنگی ناب و محتوایی بکر با چشماسفندیارهای خاص خودش! 11
امین خرمی*: سلول یک زندان؛ چند زندانی از اقشار مختلف مانند دزد؛ قاچاقچی؛ معتاد تا دکتر، همه در حال تمرین تعزیه «روز عاشورا» باهدف تلاش برای گرفتن رضایت دو شاکی از یکی از همین زندانیها برای گذشتن از قصاص و کمک کردن به دوستشان برای رهایی از اعدام!
باید ساده و صریح پرسید این خط داستانی جذاب نیست؟ به تحقیق باید گفت، در خلال سوژهها، موضوعهای تکراری و گاه ملالآور این روزهای جریان تئاتر کشور؛ انتخاب این سوژه از سوی گروه نمایشی استان کرمان در همان دقایق ابتدایی بازتابدهنده ذهنی زیرک و دغدغهمند است. بهویژه آنکه این افراد در حد تیپِ شغلها و گروههای اجتماعی خود از دکتر، قاچاقچی، دزد و معتاد باقی نمیمانند و هر یک چون «فرامرز»؛ «هاشم» و «داوود» نام و شخصیتی مییابند؛ در هر فضا و فرصتی گاه بخشی از وجوه این شخصیتها رُخنمایی میکند. که این به ذات خود جذاب و البته فکر شده است.
موضوع زمانی جالبتر میشود که این فضای صمیمی و بسیار دوستانه، زمانی بوی بحران خوابیده در بطن و متن درام اثر را آرامآرام به استشمام میرساند؛ که مخاطب میبیند یکی از این دوستان حتی به دیگر دوستانش نیز رحم نمیکند و برای بهدست آوردن سود بیشتر از وجوه شخصیتی آنها که نسبت به آنها اشراف پیداکرده سود میبرد.
با دوست دیگری (به خوانید بهظاهر) به فکر منافع اقتصادی خود است و پرداخت بدهیهایی است که او و شوهر خواهرش را روانه زندان کرده است. او برای رفع این دغدغه تنها حضور در سالن تمرین تعزیه را بهانهای برای قاچاق مواد به داخل زندان، فروش آن به زندانیان و به دست آوردن پول و انتقال آن به طلبکارانی است که از او و شوهر خواهرش شکایت کردهاند تا بتواند هرچه زودتر از زندان خارج شوند.
اینها تنها رذیلت او نیست و ناگهان مشخص میشود که همین فرد تمام تلاش خود را میکند تا این نمایش هیچگاه تولید نشود. فارغ از آنکه عدم اجرای این نمایش تا چه حد میتواند در سرنوشت فرامرز دوست آنها که منتظر اعدام است موقر باشد. میان این جمع با ظاهر متحد برای تولید تعزیه و لبریز از تعارض و نفاق؛ تنها دکتر است که با جان و در دل برای تولید تعزیه و کمک به فرامرز پایکار است.
تا جایی که دکتر درنهایت برای ایفای نقش شبیهخوان «علیاکبر(ع)» یکی از زندانیانی که فرد روستایی، چوپان و بهغایت ساده است را برای عبور از بحران فراری دادن بازیگران به دست بهظاهر دوست دیگر به انجام میرساند.
«نعمت» همان چوپان ساده نمایش «کلاه شما قاضی» که فریب مردی سودجو را خورده و درحالیکه تصمیم داشته مادرش را برای زیارت امام رضا(ع) به مشهد بیاورد؛ به اصرار آن شیاد، ماشینش را بهظاهر برای راحتی مادر نعمت، به نعمت میدهد درحالیکه آن ماشین از مواد مخدر لبریز بود و سرانجام توسط پلیس دستگیر میشود. حال مجرم اصلی فراری و کسی که به خاطر سادگیاش گرفتار این بحران شده در زندان است. نعمت نیز مانند دکتر در این جمع اضداد، همدل است تا فرامرز را نجات دهند؛ اما همان سادگی و گاه عدم درک سادهترین مؤلفهها باعث میشود بیشتر از آنکه یاریگر باشد خود به یک معضل برای گروه بدل شود.
داستان هرچه جلو میرود، این شخصیتها بیشتر درهم گره میخورند. تا این جای کار، مخاطب هم با لحظات فرحبخش این اثر که وامهایی از گونه نمایش تعزیه با فاصلهگذاریهای معنادارش را دریافته و همعرض ارادت این نمایش به بخشی از داشتههای نمایش آیینی و سنتی در قالب اشکالی چون بقالبازی و سیاهبازی برای ایجاد لحظات مفرح و شاد برای مخاطبان بهره برده موفق عمل میکند.
اما با همه این مؤلفههای موفق در شخصیتپردازی و ایده درخشان و بکر پیرنگ داستان این اثر نمایشی؛ گاه صحبت همین دوستان همبند، بهویژه آن تعداد بهظاهر دوست که خود نقبی به اشقیای تعزیه مانند «حرمله»؛ «ابنسعد» و «شمر» میزنند، به ناگاه از فضای خط داستانی و ارتباط میان شخصیتها کیلومترها فاصله میگیرد و فرازی از دیالوگها بدل به بیانیههایی انتقادی در مقام مصلحان اجتماعی برای بهبود اوضاع اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی کشور از زبان ضدقهرمانهای (شخصیتهای بهظاهر دوست) این اثر نمایشی میشود.
با احترام بهتمامی نمایشنامهنویسان بهویژه محسن میرزائی نویسنده و کارگردان «کلاه شما قاضی»، گویا این پدیده به مُدی متفاوت و نه البته جدید؛ که طی چند سال اخیر در اغلب گونه تئاتر اجتماعی کشورمان میتوانیم ببینیم بدل شده است. یعنی گویا مهم نیست که نمایشنامه نگاهش بر حوزه معضلات اجتماعی استوار است یا از دفاع مقدس میگوید. یا فلان اثر نمایشی قرار است تا فصلی عاشقانه را با مخاطب در میان بگذارد یا از ابتدا پیرنگش را بر مناسبات سیاسی استوار کرده؛ هیچکدام از اینها مهم نیست! مهم آن است که در فصلی، بخشی و برشی از آن نمایش؛ بازیگر یا با بازیگران؛ چسبیده و نچسبیده به ساختار شخصیت، ساختار و پیرنگ اثر دران؛ فصلی از نمایش را تبدیل به بیانیهای انتقادی در هر حوزه اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی بدل کنند.
مولفهای که این بار بهجای جذاب بودن؛ دیگر به چشم اسفندیاری برای نمایش «کلاه شما قاضی» بدل میشود. جالب است که نام نمایش مخاطب را به شکل مستقیم -فاعل اولشخص- در مقام جایگزینیاش برای قهرمان ارجاع میدهد. که او (مخاطب) خود را جای هر یک از این افراد سفید، سیاه و خاکستری بگذارد و انتخاب کند که در چنین بزنگاهی اگر بود چگونه قضاوت میکرد؟ آیا او نیز برای منافع و مطامع خود سودجویی میکرد یا هدف والایی چون دکتر، یعنی رهاندن فرامرز از خطر اعدام را با همه سختیهای سپری کردن روزگار در زندان بر خود هموار میکرد.
چه آنکه در بخشها و برشهایی؛ نویسنده «کلاه شما قاضی» (محسن میرزائی) در تحقق این مهم توفیق داشته اما چشم اسفندیارهایی که از آن یادکردیم خود به ضربهای بزرگ برای این نمایش بدل میشود.
آسیب بعدی «کلاه شما قاضی» مترتب به این مهم است که گاه مقهور شدن نویسنده نسبت به سوژه بکر و انتخاب نابی که در تلفیق تئاتر باسنت نمایش ایرانی و عرض ارادتش به واقعه کربلا از زاویهای دیگر که ارجاع دادن شخصیتهای منفی آن چون شمر؛ ابنزیاد و حرمله به افرادی که در همین جامعه کنار ما زندگی میکنند و شاید در لباس دوست باشند اما حرملهوار گلوگاه تمام هستونیست زندگی ما را به هدف قرار میدهند سبب میشود تا مخاطب از ماجرا و قصه اصلی درام فاصله بگیرد به این بیاندشد که ناگهان چه شد؟!
این «چه شد» ها سبب میشود صفر تا صد «کلاه شما قاضی» به نویسندگی و کارگردانی محسن میرزائی که بناست نمایشنامهای دراماتیک باشد؛ گاه چنان مقهور این پیرنگ شود که آن را به اثری «کلازت» (نمایشنامههای صرفا خواندنی)، یا نمایشی رادیویی و گاه یک بیانیه سیاسی تبدیل کنند.
انتخاب بازیگران؛ انتخابی یکدست است. تقریباً میتوان گفت که بازیگران در هماهنگی با یکدیگر به سر میبرند؛ اما این هماهنگی بهمعنای توازن در قدرت بازیگری نیست! هرچقدر «حداد حسینخانی» بازیگر نقش نعمت؛ همان جوان صادق روستایی که با شغل چوپانی زندگی صاف و سادهای خود را سپری کرده و گرفتار یکی از آن سودجویان قاچاقچی شده است بار اصلی وزن، ریتم و درام نمایش را بر دوش میکشد به همان میزان فرامرز (با بازی محسن میرزائی –که کارگردان نمایش هم هست-) که قرار است شخصیت محوری داستان باشد در ارائه فردی که در آستانه اعدام است؛ خانوادهاش بیرون از زندان برای آزادی او و گرفتن رضایت تلاش میکنند و خبر میرسد که به فاصله کوتاهی مادر و پدرش از دنیا میروند؛ نمیتواند هیچیک از این احساسهای درهمتنیده را به مخاطب منتقل کند.
دیگر شخصیتها شاید برشهایی از نقاط قدرت و قوت داشته باشند؛ اما این توفیقها بیشتر به حرکاتی خودجوش و نه حتی هدایتشده توسط کارگردان تکیهدارند تا آنکه بگوییم به شکل تام و تمام مورد تحلیل شخصیتی از سوی کارگردان و تحقق شخصیتی از سوی بازیگر خلق و اجراشده و به ثمر رسیدهاند.
درنهایت میتوان گفت «کلاه شما قاضی» به کارگردانی محسن میرزایی از استان کرمان در کل، اثری آبرومند است که شاید با تأملی کوتاه بر فصلهایی از متن نمایشنامه با پرهیز از فرازهای مانیفستوار اجتماعی، فرهنگی و اقتصادیاش؛ و افزودن چاشنی تبحر بیشتر چه برای کارگردان در مسیر تحلیل شخصیتها و بیرون کشیدن زیر متنهای این اثر دراماتیک و چه تلاش بازیگران برای همدست کردن و تحقق توازن (هارمونی) در هنر بازیگری میتواند به اثری متفاوتتر و قابلاعتناتر از آنچه در قالب ارائه در بیستوهشتمین جشنواره تئاتر مناطق کشور در جشنواره منطقهای خاوران داشته به مخاطب ارائه کند.
*منتقد و روزنامهنگار