نقدی بر نمایش «مراسم قطع دست در اسپوکن» اثری از حسام حصاری
خشونت انتقام با چاشنی کمدی سیاه
ایران تئاتر_ خراسان رضوی؛ امیر عبداللهی، «مراسم قطع دست در اسپوکن» نوشته مارتین مکدونا، داستان یک انتقام است؛ انتقامی که بر اساس کینهای قدیمی شکل میگیرد و روایت میشود.
نمایش «مراسم قطع دست در اسپوکن» نوشته مارتین مکدونا، داستان یک انتقام است؛ انتقامی که بر اساس کینهای قدیمی شکل میگیرد و روایت میشود. این اثر بر پایه خشونتی که در روایت داستانش دارد، خشنترین نوشته مکدونا به حساب میآید. اما جالب است که برخلاف دیگر نوشتههای او که معمولا با کشتهشدن یکی از شخصیتهای داستانش همراه است، در این نمایشنامه هیچکس کشته نمیشود. این همان تضادی است که نویسنده بهدنبال آن بوده است. یعنی در داستانی که شخصیت اصلی آن (کارمایکل) بهشدت از مشکلات روحی و روانی رنج میبرد و درگیر چالشهای ذهنی بسیاری است، هیچ مرگی رخ نمیدهد.
داستان از این قرار است که مردی بهنام کارمایکل در سالهای دور مورد حمله چند اوباش قرار میگیرد و آنها با بستن دست او روی ریل راهآهن و در پی آن، ردشدن قطار از روی مچ دستش، باعث قطعشدن آن میشوند و با تکاندادن همان دست قطعشده از او خداحافظی میکنند. او سالها بهدنبال دست قطعشدهاش میگردد که ناگهان با مریلین و توبی آشنا میشود. اغلب صحنههای این نمایشنامه در اتاق هتلی میگذرد که مریلین و توبی در آن زندانی شدهاند؛ زیرا میخواهند دستی را به کارمایکل بفروشند که ادعا میکنند دست گمشده اوست. تمام داستان در زمان محدودی اتفاق میافتد که آن دو فرصت دارند دستی را به کارمایکل تحویل بدهند و حقیقت حرفهایشان را ثابت کنند. این دو تلاش میکنند خودشان را نجات دهند؛ اما کارمایکل از آنها بسیار عصبانی است. جدال بین این سه نفر توجه مسئول پذیرش هتل را نیز جلب میکند. درنهایت، توبی و مریلین نیز با هم درگیر میشوند و همهچیز را آشفتهتر میکنند. در این میان، کارمایکل در پی گرفتن انتقام است و تمام تلاشش را میکند تا به خواستهاش برسد.
اگر بهطورکلی به این داستان نگاه کنیم، مثل هر درام دیگری، ساختاری معمول دارد. قهرمانی در جستوجوی گمشدهای است و برای رسیدن به آن باید از موانع مختلفی عبور کند؛ اما آنچه آن را متمایز میکند، انتخاب سوژه اصلی و شخصیتپردازی است. شاید باورش سخت باشد که در یک داستان دست کسی قطع شده باشد و او سالها دنبال دستش بگردد یا از طرفی دیگر در شهری دستهای قطعشده معامله بشوند. این مباحث بسیار عجیبوغریباند و انتخاب آنها بهعنوان سوژه داستانی بسیار جسورانه است. همین جذابیت داستان و شخصیتها، مخاطب را تا آخرین لحظه با خود همراه میکند و او را برای کشف حقایق مشتاق میکند.
حسام حصاری بهعنوان کارگردان، به خوانشی درست و مطلوب از این نمایشنامه دست پیدا کرده است که در سراسر نمایش، این موضوع بهوضوح دیده میشود. اینکه چطور با چنین متن پیچیدهای از نظر موقعیتهای خاص آن و کشف فضایی که قرار است شخصیتها در آن دست و پا بزنند، برخورد کنیم، به آگاهی و تسلط در زمینه گونههای مختلف نمایشی نیاز دارد. کارگردان به این درک مهم رسیده است که باتوجهبه خشونت و مایههای طنزی که در متن وجود دارد، بتواند تعادلی بین این دو فضا برقرار کند و اجازه ندهد یکی از این دو فضا نسبت به دیگری بیرون بزند. صحنههای طنز نمایش نیز از دل طنز موقعیت بیرون آمدهاند نه با حرکات سخیف و مبتذل که بازیگر به هر دری بزند تا بخواهد خندهای از مخاطبش بگیرد. موقعیتهایی که شخصیتها در آن گیر افتادهاند، به کمدی درستی تبدیل شده است. این موضوع نقطه طلایی سبکی است که بر پایه آن نمایشنامه نوشته شده است؛ یعنی کمدی سیاه. در کمدی سیاه معمولا روی موضوعاتی دست گذاشته میشود که در حالت عادی صحبتکردن یا نوشتن درباره آنها خوشایند نیست. موضوعاتی که اگر بهشکلی جدی راجع به آن بحث شود، توی ذوق مخاطب خواهد خورد و از آنها روی برخواهد گرداند. المان طنز و کمدی کمک میکند این موضوعات جدی را با عامه مردم مطرح کرد و آنها را وادار به تأمل راجع به این موضوعات کرد.
مرحله بعدی پس از کشفِ صحیح فضای متن، هنر هدایت بازیها توسط کارگردان در این فضاست. حسام حصاری توانسته است بهخوبی با هدایت بازیگرانش و طراحی میزانسنها به دینامیکی روان برای روایت داستان برسد. کاراکترهایی که مشخص است با وسواس زیادی توسط کارگردان جان گرفته و توانستهاند با تسلط بسیار خوبی نقشهایشان را پیش چشم مخاطبشان ارائه دهند. انصافا تیم بازیگری باتوجهبه موضوعات بیانشده و البته توانایی و مهارتشان در بازیگری، نقطه قوت این نمایش در کنار کارگردانی آن است. اما میخواهم بهطور مشخص از بازی بسیار روان و خوبِ آرمان صفری در نقش مسئول پذیرش هتل و صبا صفار در نقش مریلین یاد کنم که شبی بینظیر داشتند.
در دیگر اجزای اجرایی نمایش میتوان به موسیقی درست آن اشاره کرد که باتوجهبه جغرافیایی که داستان در آن اتفاق میافتد، کاملا با فضای نمایش منطبق شده است.
تنها بحرانی که در نمایش به چشم میخورد، طراحی صحنه و چیدمان آکسسوار صحنه است که بسیار دستوپاگیر است و گاهی بازیگران به این خاطر چند ثانیهای تمرکزشان را از دست میدهند که این باعث شده است یکنواختی اجرای آنها تحتتأثیر قرار بگیرد.
در انتها، نمایش «مراسم قطع دست در اسپوکن» اثری قابل دفاع و شریف در کارنامه کارگردان آن است و امیدوارم حسام حصاری در کارهای آیندهاش نیز با همین استاندارد نمایشهای دیگرش را خلق کند.
*عضو کانون منتقدان انجمن هنرهای نمایشی خراسان رضوی