در حال بارگذاری ...
به بهانه 15 آذر، زادروز هنرمندِ قدیمیِ تئاتر خراسان « بهرام خاراباف»

تئاتر خیابانی ایران بدونِ نام تو کامل نیست

محمّد اسدی نژاد: آغاز کار او در کلوپ های دوران مدرسه اش بود و از همان دوره کودکی نوشتن، سرودن شعر و بازی در نمایش های دانش آموزی را تجربه کرد که ماحصّل آن نمایش هایِ « کورش کبیر» و « عمو لولو» بود. با شکل گیری کانون پرورشی فکری کودکان و نوجوانان جذب کانون شد و بر تجربه اش افزود.
پس از آشنایی در اجرای موفقِ مسابقات دکلمه خوانی با « داود کیانیان» داور آن مسابقه، از ژرفای نهادش ندایی سرآمد که دست آویزی برای حضور در گروه شماره ۲ پارت باشد.
« داد و بیداد» ، « دو ضربدر دو» ، « چگونه بیست ماهی بین ۱۰ نفر تقسیم می شود» ، « پیوندتان مبارک» ، « مجموعه نمایش ها» و … حاصل تلاش ها، مرارت ها و عاشقی های وی بود.
امروز اگر چه کمتر از او یاد می شود اما تاریخ تئاتر مشهد فراموش نخواهد کرد بازیگری را که از صفر شروع کرد اما کوشش های مخلِصانه و یکرنگ اش او را به بازیگری قدرتمند در آن روزهایِ پارت، رساند.
نام او « بهرام خاراباف» است …
متولد پازنزدهـم آذر ۱۳۳۷٫ / بازیگر، نویسنده، شاعر و کارگردان تئاتر های کودک و نوجوان قبل انقلاب در مشهد …
هنرمندان دیگر، دربارۀ « بهرام خاراباف» چنین می‌گویند…
نخُستین کـلام از اُستـادِ او: 
اُستـاد داوود کیـانیـان: سالهای انقلاب اسلامی به دلیل حضور مردم برای تظاهرات، خبرگیری و بحث و گفتگوهای عقیدتی و انقلابی در خیابانها، ضرورت حضور تئاتر محیطی در این میان کاملا احساس می شد. می بایست علاوه بر فعالیت های نمایشی در سالن ها، تئاتر به میان مخاطبان خود در میدانها و خیابانها برود و در هر جایی که آنها هستند تئاتر نیز حضور خود را اعلام کند.
گروه تئاتر پارت در سالهای قبل از انقلاب و نزدیک به آن تجربه هایی از بردن نمایش در شهرهای دیگر استان مشهد و سایر استانها اندوخته بود. به روستاها سفر کرده بود، در بعضی از کارخانجات نمایش داده بود، در تهران اجرا رفته بود، اما تئاتر در خیابان را نمی شناخت و اطلاعی از آن نداشت. تا این که شنیدیم مرکز تولید تئاتر کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان با یک تریلی که در واقع یک تئاتر سیار است به نقاط مختلف سفر می کند و برای بچه های کتابخانه های کانون نمایش می دهد. این خبر و اجرای یک نمایش حرفه ای برای بزرگسالان روی یک تریلی در تهران برای ما انگیزه ای بود تا این گونه فعالیت را نیز تجربه کنیم. ولی نمی دانستیم چگونه ؟ تا این که « رضا کیانیان» که آن موقع از بچه های دانشکده ی هنرهای زیبای دانشگاه تهران بود، با چند تن از همکلاسی های هنرمندش؛ از جمله « سیروس شاملو» در تهران دست به اجرای یک نمایش در خیابان می زنند که ماجرا در باره ی یک افسر عالرتبه ارتش است. آن موقع هنوز اصطلاح « تئاتر خیابانی» و یا « تئاتر محیطی» متولد نشده بود. هنگامی که دانشگاهها به دلیل اعتصاب ها و فعالیت های سیاسی تعطیل می شود، رضا به مشهد آمد و فعالیتهایش را در گروه حرفه ای بزرگسالان تئاتر پارت ادامه داد. برای اطلاع لازم است گفته شود که در آن زمان گروه تئاتر پارت دو شاخه داشت؛ یکی همین گروه حرفه ای بزرگسالان که در آن زمان نمایش « پیوندتان مبارک» را به صحنه آورد، و یکی هم گروه کوچک یا شماره ۲ پارت که با نو جوانان نمایشهایی ویژه ی کودکان و نوجوانان را اجرا می کرد.
در این هنگام رضا با تجربه ای که از نمایش خیابانی تهران کسب کرده بود، با توجه به احساس ضرورت گروه تئاتر پارت برای حضور پررنگ تر در میان مردم، پیشنهاد ایجاد « تئاتر دوره گرد» را مطرح کرد که با استقبال گروه روبرو شد. اما ویژگی های این اجراها به گونه ای بود که اعضای گروه کمتر از آن اطلاع داشتند. از جمله ی این ویژه گی ها داشتن یک ذهن خلاق و « بداهه پرداز» بود که با روش های اجرایی گروه بزرگسالان که از روی متن کار می کردند و یا گروه کوچک که در اثر تمرین های متمادی گروهی به متن می رسیدند، مغایرت داشت. بازیگران در این اجراها می بایست با آکسه سوار بسیار ساده که می تو انست در یک کوله پشتی جای بگیرد، صحنه پردازی کنند. از لباس و گریم و نور هم در این نمایشها خبری نبود. بنابراین بازیگران گروه نمایشی پارت در داوطلب شدن برای چنین فعالیتی تردید داشتند. نخستین هنرمندی که داوطلب شد تا در این نوع اجراها « رضا» را همراهی کند. « بهرام خاراباف » بود. این جسارت که در کنار رضا بازیگری کند، و با اعتماد به نفسی که می تواند از پس ویژه گی های این اجرا ها بر بیاید، همه را شگفت زده کرد و اکثرا داوطلب شدن او را به حساب طنزی گذاشتند که معمولا او با سادگی و صمیمیت در گروه شهره بود. رضا گفت باید برای این کار کلاس بگذاریم و داوطلبین آموزش ببینند. جالب این جاست که « بهرام خاراباف» یکی از موفق ترین هنرجویان این کلاس بود. مرحوم « علی میر علایی» و « علی پریشان طوسی» نیز از هنرمندانی بودند که توانستند با موفقیت به این گروه ملحق شوند. آنان در آن زمان یعنی سالهای ۵۸ و ۵۹ نمایشهای زیادی را با گرایشات پررنگ اجتماعی در کوچه، خیابان و پارکها تحت عنوان « تئاتر دوره گرد» با موفقیت اجرا کردند. متاسفانه از این فعالیت ها نه عکسی باقی مانده و نه متنی و نه یادداشتی از ثبت این تجربه ها، مثل سایر فعالیت های دیگر که هیچگاه مکتوب نمی شود.
سادگی، خلاقیت، طنز و نوعی شاعرانه گی در بازیگریهای « خاراباف» از ویژه گی هایی بود که اجراهای او را از سایر بازیگران گروه تئاتر پارت متمایز می کرد. بعد ها که با زندگی کودکی او بیشتر آشنا شدم، فهمیدم که چرا او آنقدر در بازیگری تئاتر های خیابانی راحت و خودمانی و موفق است. چرا که او زندگی خود را از کودکان کار جدا نمی دانست و با کوچه و خیابان الفتی دیرینه داشت و به نوعی در این نقشها « زندگی» می‌کرد.
او در جایی گفته است: « من دورۀ دبستان هم چون بابام خیلی فقیر و تهی دست بود کار میکردم- یعنی بی وقفه کار میکردم. فالی می فروختم و برای اینکه ( مشتری) فالی زیاد بر نداره سوزن مینداختیم توش که فالی بشکنه که بعد یارو یک وجب بر داره- دو وجب که ضررمون بود- بعد مادرم برمیداشت آلاسکا درست میکرد- آب میریخت با نوشابه میزاشت تو فریزر- فریزرم نداشتیم، نمیدونم چطور یخ میزد و قالب میکردیم به مردم و ده شاهی میگرفتیم- دهن بچه ها رو صاف میکردیم- فقیرانه زندگی کردیم. »
« بهرام جان تولدت مبارک». بدون شک تئاتر خیابانی ایران بدون نام رضا و تو نمی تواند کامل باشد و شما در پای گیری آن در ایران جایگاه ویژه ای دارید و تئاتر خیابانی به تو و گروه تئاتر« دوره گرد» که از آغاز گران این گونه ی تئاتری بوده اید مدیون خواهد بود.
داوود کیانیان – ۲۷ آبان ماه ۹۵

 

نمایش چگونه بیست ماهی را بین ده نفر تقسیم می شود. بهرام خاراباف- حمید کیانیان- وحید کیانیان- شهناز گلرخی و …
رضـا کیـانیـان: گروه نمایش پارت در دهه پنجاه خورشیدی … «بهرام خاراباف » هـم به گروه پیوست.
دانش آموزی پُر از آرمان وَ ساکت. بیشتر از این که حرف بزند، می شنود وَ می بیند وَ می اندوزد. در گروه پارت همه تشویق به نوشتن هـم می شدند. بهرام، از همان روزهـا می نوشت و ذوقی هم در شاعری داشت.
حدود ده سالی از او بزرگتر بودم. در دوران دبیرستان فاصله ده سالی خیلی فاصله است، امّا با هـم دوست شدیم. دیگر دانشجو شدم … اما این دوستی با وجود فاصله سنی و فاصله مکانی همچنان پابرجا بود وَ هنوز که هنوزه این رابطه قطع نشده.
دهه شصت، گروه نمایشی پارت و اموالش را برچیدند امّا میراث روشنگری اش ماند و با هر عضو به سمتی برده شد.
الان از وزیر وُ وکیل وُ مدیر وُ رزمنده، تا شاعران وُ نویسندگان وُ منتقدین، از معمار وُ استاد وُ معلّم وُ متخصص، امور تولید وُ تجارت تا بازیگر وُ کارگردان وُ فیلمبردار وُ طراح و … ، در ایران و خارج از ایران؛ کسانی هستند که در گروه پارت بودند و امروز هم در کار خود شاخصند. مثل « بهرام خاراباف» …
او هـم متخصص فنی ست و هم شاعر است اما همچنان ساکت است وَ همچنان بیشتر از این که بگوید، می شنود و بیشتر از این که بنمایاند، می بیند.
دوستی با او و تولدش را گرامی می دارم .
رضا کیانیان- نهم آذرماهِ ۱۳۹۵


سعیـدِ تشکّـری: جناب اقای بهرام خاراباف عزیز
سلام آقای من – آموزگار همیشه ام.
هر تولد مصداق نو شدن آدمهاست و تغییر است. شما برای من یادآور برتولت برشت هستید که تغییر آدمها، پیشنهادش به همه است. همیشه وقتی خواسته ام جایی مثال بزنم از کسی که توأماً بسیار دوستش دارم و بسیار مدیونش هستم نام شمارا می آورم، بی تکلف و خجالت. بهرام عزیزم این دومین بار است که دارم با خود شما در باره تجربه آموختن از شما، خاطره بازی میکنم، اصلاً کار دنیا بازی است. بار اول در دنیای مجازی فیس بوک و حالا در محضر دوستان در مراسم تولدشما، رفیق و اقا.
آقای معلم هنوز هم همان عینک فریم درشت را میزنید؟روزی که باهم آشنا شدیم دقیقا بهار سال پنجاه و نه بود- شما آن موقع عضو مطرح یک گروه نمایشی بزرگ و اکادمیک و مردمی بودید و من یک بچه روشنفکر و درس خوانده ادبیات نمایشی و عضو تاتر کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان. با هم که رو به رو شدیم دوست مشترکمان رضا کیانیان مارا به هم معرفی کرد. من باورم نمی شد کسی بتواند با همه اجزای بدنش بازیگری کند و دیدم که شما همیشه در حال کشف حرکت را به نمایش میگذارید، تماشایی بودید. خانه ی ما پشت باغ راه اهن مشهد بود. پیاده با هم از هلال احمر اومدیم تا داخل باغ راه آهن. همه ی راه به گفتگو گذشت. من به قدم های شما و کلمات شما و بازی دست های شما خیره بودم. آن موقع باغ راه آهن حصار نداشت. کنار یک قبر یکی از در گذشتگان نامدار راه آهن، بعد ار ریل راه آهن در محل واگن های اسقاط و باند هلی کوپتر و زمین های خاکی راه آهن را که همه سرگرم فوتبال بودند. شما برای اولین بار این محیط را میدیدین.گفتین چه جای جالبی است و من گفتم گاهی اوقات کنار اون قبر تمرین میکنیم و همه ی دنیای ذهنم رو فتح کردین. برشت واقعی برای من ازشما شروع شد و تا اکنون که حتی در رمان هایم هم جایش پر است. هرچه نوشتم و خواندم و کارگردانی کردم رد پای شما دیده میشود وهست. رد پای تابستانی ات حک شد! در مدرسه خیابان. دانشگاه خیابان- و تاتر در خیابان! باشما بچه ی خیابان شدم! چارلی چاپلین و ماکسیم گورکی و برتولت برشت و وودی آلن از نو باشما در من پیدا شد. این توانایی شما بود. آقا معلم- بهرام عزیز- آقای خاراباف؛ شما اکنون شاعر توانایی هستید و من نویسنده ای که چون همیشه شاگرد شما هستم. من از شما نخستین بار سیستم بداهه و تبدیل اجرا به متن را در نمایش -٢ضربدر٢- که باهم تولیدش کردیم را آموختم. در فضای خاکی باغ راه آهن مشهد تمرین میکردیم و در کتابخانه های کودک اجرا میکردیم. یک دانشگاه را با همه کلاس ها و واحدهایش را به تمام به من آموختی – با عمل دراماتیک و ارتباط تاتر اموزشی و مشارکتی برشت که همه جا صحنه نمایش است را با حضور مخاطب را آموختم. کودکانی که امروز زنان و مردان بزرگی هستند و مرا با آثارم می شناسند و من چگونه میتوانم به همه نگویم که « بهرام خاراباف » آموزگارم بود و هست.ا زشما خواهشی دارم شاعر بزرگ -خواهش میکنم یادتان باشد شاگردتان سعید تشکری چقدر شما را دوست دارد. و چقدراز شما همه جا میگوید که آموزگارم شما هستید. تولدت مبارک آقا معلم- بهرام خاراباف – هنرمند وَ شاعربزرگ.
شاگردت- سعیدتشکری – آذرماه ٩۵
*** *** ***
بهرام خاراباف عزیز!
تو از رزمندگان سنگر ادبیات وَ هنرِ نمایش هستی که بی چَشمداشت کوشیدی تا تئاتری با آرمان های بزرگ پیش روی ما بگذاری، با گلوئی به خون آغشته که بازتاب خونِ سرخِ مبارزانِ راهِ پُرآشوب نمایش بود.
بی تردید، تلاش وُ کوشش وُ جوشش هایِ دیروزِ تو شکوفانِ امروز وُ فردایِ فرهنگ وُ هنرِ ایرانی ست.
گردآوریِ این متن را به تو تقدیم میکنم که در فصول غریبِ بیگانگیِ زندگی ام نقش همیشگی و پررنگ داشتی وَ داری …
بهرام جان، منهم به سهم خودم زادروز و همه روزت را شادباش گفته و آرزومندِ نیکویی ها در مسیر راهت هستم.
محمّدِ اسدی نژاد – ۱۲ آذر ۱۳۹۵
 




نظرات کاربران