در حال بارگذاری ...

رودولف اشتاینر و تاثیر خرد انسانی در بازیگری

معین محب علیان؛ هرگونه حرکت روانی نظیر دکتر اشتاینر در معرض نقد قرار می گیرد و به راحتی دشمن تراشی می کند. ما بایستی جلوی این گونه روندها بایستیم و خود را در آستانه ی نقد دیگران قرار ندهیم. ” میخاییل چخوف و دو پری، بازیگر تئاتر است. ۳۱ مارس ، ۱۹۳۷)
شکی نیست که فلسفه ی شوپنهاور به مسئولیت پذیری در قبال روح پاسخ می دهد و این کار را با ارائه روش هایی از بکارگیری انگیزه ی اراده ی شخصی انجام می دهد: باید توجه داشت که خودپرستی مورد تکانه / ضربه قرار می گیرد؛ تنها با نوع دوستی و روشن بینی می توان از شرش خلاص شد. رودولف اشتاینر نظریه اش را بر اساس اندیشه ی شوپنهاور و قیاس نظریه دوگرایی[۱] ، فعال ، اراده ی شخصی خودخواهانه با اندیشه غیر دوگرایی و بیشتر دریافتی استوار کرد تا منفعلانه وبا بکارگیری تحقیق گسترده ای از مراقبه ی روحانی، شهودی ، هنری و خلاقیت به منظور به تعادل رساندن تاثیرات مخرب اراده ی خودخواهانه بازیگر نظریه اش را بیان کرد. او در نهایت با اتکا بر تمرین های آوایی و بدنی یوریتمی، علم گفتار مرئی را مطرح نمود. این سیستم به طرز چشمگیری بازیگران و رقصنده های اوایل قرن بیستم را تحت تاثیر قرار داد. ( ماروویتز، چخوف دیگر ۷۵)
خط مشی یوریتمی اشتاینر در رقص های روحی معنوی است که تلاش می کند صدا و رنگ را به حرکت تبدیل کند. بنا به گفته ی گوردون [۲] این گونه حرکات ” تاثیر فوق العاده ای بر چخوف می گذارد.” ( تکنیک استانیسلاوسکی: روسیه ۱۲۴). چخوف با یوریتمی در سال های اولیه اقامتش در برلین (۱۹۲۸_۱۹۲۹) در مدرسه رودولف اشتاینر برای بکارگیری نکاتی از یوریتمی در گفتار دراماتیک آشنا شد. چخوف در ۵ فوریه ۱۹۴۰ در خصوص یوریتمی چنین اذعان داشت : ” ابزار شما کمی عقب تر از آن چیزی است که در تخیلتان می بینید. یوریتمی ضرورت پرورش بدن و بیان را فراهم می آورد . {….} تمرین های یوریتمی مربوط به روح و روان هستند و بدن و بیان ما هر چه بیشتر در تکانه های روحی نفوذ می کنند. ” ( میخاییل چخوف و دو پِری[۳]، بازیگر تئاتر است. ۵ فوریه ، ۱۹۴۰) اشتاینر به جستجو در بکارگیری تحقیق علمی روانی ادامه داد و متوجه شد که هنرمند مناسب ترین گزینه برای چنین تحقیقی است. اشتاینر بیان می کند که هنرپیشه دراماتیک بهترین گزینه است. از نطر اشتاینر، بازیگر دانشمند طبیعت نیست هچون زُلا [۴] ، بلکه دانشمند روحانی است که می تواند میان ادراک حس درونی و محرک بیرونی پلی بزند و دانش شهودی و تفکر عقلانی را نیز همزمان بکار ببندد. در اینجا نظریات اشتاینر نقشه ی راهی است از آنچه ما بعنوان پژوهش در این زمینه می شناسیم. او می گوید که بازیگر چنین تجربه ی همه جانبه ( کل گرا) را از میان کیفیت های روانی[۵] بدست ، کل مجموعه نه تنها به سمت درک ماهیت خود ِ دانش صرف حرکت می کند بلکه روش هایی که روح با تفکر، احساس و اراده ، بدن جسمانی را تحت کنترل قرار می دهد نیز سروکار دارد.” ( ویلکینسون[۶] ۵۶) بدن برای اشتاینر قدیمی ترین و عقلانی ترین جنبه ی انسان بر روی کره زمین بود. بعنوان گنجاینده همه دیگر جوانب انسانیت ما ، بدن علاوه بر اثر گذاری های حسی ، تشخیص های شهودی را نیز دربرمی گیرد که بهترین شکلش با بکارگیری تخیل امکان پذیر خواهد بود. با اتکا بر اندیشه گوته و تمرین های همچون ” برگ به گیاه” اشتاینر سیستمی از دانش را از” تخیل به وسیله ی شهود تا الهام” را پیشنهاد می دهد واین سیستم را آنتروپوسفی ( آنتروپوس _ سوفیا _ خرد انسانی) می نامد و این سیستم تاثیر فوق العاده بر روی چخوف می گذارد. چخوف نوشته های شوپنهاور و مطالب ” علاقه به یوگی یا مرتاض” را مطالعه می کرد. ( میخاییل چخوف ، کیریلوف[۷] و مرلین ۱۳۳) و درحالیکه یک روز از پنجره ی کتابفروشی می گذشت چشمش به کتابی بر پیشخوان افتاد بنام دانش جهان های بالاتر و اکتساب آن نوشته ی رودولف اشتاینر” (۱۳۳) علیرغم شک و موشکافی اولیه اش ، علاقه ی چخوف به عنوان پر ایما و اشاره ی کتاب به نوعی اشتیاقش را به ماهیت خودآگاهی/ هوشیاری می رساند.چخوف کتاب آنتروپوسفی را در سال ۱۹۲۲ مطالعه کرد همان سال که جوزف استالین وزیر حزب کمونیست شوروی انتخاب شده بود . او پس از مرگ ولادیمیر لنین با قدرت لئون تروتسکی روی کار آمده بود. استالین سریعا نشانه های از حکومت استبدادی، ناشکیبایی و پارانویا را مقابل افکار ضد کمونیستی بکار می گرفت. بنابراین معنویت تابویی لعنت شده در سال های ۱۹۲۰ در روسیه قلمداد شد. چخوف ” بی تفاوتی خامی را به این بحران بوجود آمده نشان می داد. ” ( ماروویتز ۱۳) و هنگامیکه به علت تفاوت های هنری و تخطی از افکار حاکمیت کلاس هایش تعطیل شد و از سمتش خلع گردید کاملا ازاین جریان بی اطلاع بود. الکساندر دیکی [۸] نویسنده و کارگردان و شانزده اجراگر در سال ۱۹۲۷ بعد از فراخواندن چخوف به ایده الیست و عارف و مکتب دینی عرفانی راهشان را از او جدا کردند. در پی این اقدام روزنامه های مسکو چخوف را با تیتری به ” هنرمند بیمار” خطاب کردند و آثار و تولیداتش را ” بیگانه و واکنش گر” نام گذاری کردند. ( گوردن، “گاهشمار توصیفی”[۹] ۳۱) چخوف می نویسد، شرایط به گونه ای پیش می رفت که مرا مجبور به دست کشیدن از تفکراتم کرده بودند. (۱۳۶) چخوف بجای این کار دست به مهاجرت از کشورش زد و در ادامه زندگی یک آنتروپوسفیک ماند. نظریات او بعدها در نزد اذهان ارزشمند تلقی گشت نه تنها در کشور روسیه بلکه در آمریکا نیز هوادارانی پیدا کرد. اینکه چرا و چگونه آنتروپوسفی تئوری و عمل چخوف را تحت تاثیر قرار داد هنوز زیاد مطالبی راجع به آن بیان نشده است. شاید یکی از آن دلایل به افتراق بودیسم و آنتروپوسفی و همچنین تفاوت میان بودیسم و حکمت الهی یا اشراق برگردد. ریشه های آنتروپوسفی را باید در اشراق پی گیری نمود و اینکه چطور می توان لقاح متقابل نظریات معاصر را که پیوسته به تمرین های چخوف هستند ، حل و فصل نمود.
[۱] dualistic
[۲] Gordon
[۳] Du prey
[۴] Zola
[۵] Spiritual
[۶] Wilkinson
[۷] Kirillov
[۸] Alexander Diky
[۹] Descriptive chronology

 




نظرات کاربران