در حال بارگذاری ...
نگاهی به معضلِ بازی‌گری در چند نمایشِ هم‌زمان

بازی‌گرِ حرفه‌ای کیست؟‎

 آرش خیرآبادی: در کارگاه‌ها و دانش‌گاه‌های تآتر، به هنرجو و دانش‌جوی بازی‌گری آموزش داده می‌شود تا جهتِ آماده شدنِ برای ایفای یک نقش، ساعت‌ها و روزها و ماه‌ها تمرینِ تخیل و تحلیل و کشف کند، تا بتواند در نقشِ خود، هرچه باورپذیرتر و انسان‌واره‌تر، ظاهر شود. این هنرجو با همه‌ی آموزه‌هایی که گرفته و با تمامِ تصوری که از روندِ تمریناتِ سختِ بدنی و بیان دارد، واردِ صحنه‌ی تآترِ اجرایی می‌شود. اما آن‌جا با واقعیتِ عجیبی مواجه می‌گردد:
واقعیتِ عجیبِ بازی‌گری‌ی خراسان، «گرفتنِ چند نقشِ هم‌زمان» در چند نمایشِ هم‌زمان است!
بازی‌گرِ تازه‌کاری که تا پیش از این در کارگاه‌ها و دانش‌گاه‌ها شنیده بود «باید برای رسیدن به یک نقش، ماه‌ها تلاش و تمرکز و تخیل و تمرین کرد» حالا ناباورانه به صحنه‌ی تآترِ خراسان می‌نگرد و می‌بیند بازی‌گرانی هستند که با یدک کشیدنِ لقبِ «حرفه‌ای»، از این سالنِ تمرین بیرون می‌آیند و به آن سالن تمرین می‌روند!… صبح در نمایشی، عصر در نمایشِ دیگری و شب در نمایشِ دیگرتری، ایفای نقش دارند!…
بازی‌گرِ تازه‌کار از خودش می‌پرسد: «مگر به ما نمی‌گفتند که برای رسیدن به هر نقش، باید ساعت‌ها و روزها و ماه‌ها تمرکز و تحلیل و تحقیق و اکتشاف کنیم؟… چه‌طور امکان دارد که بازی‌گرانِ حرفه‌ای –حتا با فاصله‌یی کم‌تر از نیم ساعت بینِ دو تمرین- از جلدی بیرون می‌آیند و به جلدِ دیگری می‌روند؟… یعنی آن‌چه به ما می‌آموختند، یک‌سره پوچ بود؟»
ما به این بازی‌گر باید چه جوابی بدهیم؟ پاسخ به این پرسشِ درست و اصولی، چیست؟
 
تعریفِ «حرفه» چیست؟
نخست باید دید که اصولن به چه کسی «حرفه‌ای» می‌گویند؟ و بازی‌گرِ حرفه‌ای کیست؟
در ویکی‌پدیا آمده: «حرفه» به موضوع کاربردی و کارشناسی‌ی یک شغل اطلاق می‌شود که پیرامون آن امکان آموزش تخصصی و ایجاد کسب و کار وجود دارد. حرفه‌ها معمولن دارای آموزش تکمیلی و دانش‌گاهی در موضوع خود هستند… بیش‌تر رشته‌های دانش‌گاهی حرفه‌ی مستقل خود را دارا هستند. از مشخصات یک حرفه، می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:
امکان اشتغالِ تمام‌وقت
دارا بودن رشته‌ی دانش‌گاهی و آموزش کلاسیکِ دانش‌گاهی
دارا بودن انجمن‌ها و صنف‌های حرفه‌ای مربوط به آن
در دیکشنری‌ی بیزنس [فرهنگِ واژه‌گانِ تجارت] کلمه‌ی «حرفه‌ای» این‌گونه تعریف شده است:
«مراقبتِ دقیق از خود، برای داشتن رفتار متواضعانه و صادقانه و مسوولیت‌پذیری در قبالِ مشتریان و هم‌کاران هم‌راه با رعایتِ بالاترین سطوحِ انتظاراتِ تجاری و قانونی».
حالا با این دو تعریف، به بازی‌گرانِ تآترِ خراسان نگاه کنیم تا دریاب‌ایم که اساسن به کدام‌یک از بازی‌گرانِ ما می‌توان لقبِ «حرفه‌ای» داد؟ و بدتر از آن، آیا اصلن ما «بازی‌گری» را یک حرفه می‌شناسیم که بخواهیم در آن حرفه‌ای عمل کنیم؟… جواب، روشن است!
پس لاجرم در این یادداشت، مجبوریم تنها به کسانی حرفه‌ای بگوییم که مثلن «بیش از ده سال است بازی‌گراَند و در کارنامه‌ی بازی‌گری‌شان بیش از ده اثرِ نمایشِ صحنه‌ای را به عنوانِ نقشِ اول یا دوم ثبت کرده‌اند». یا چیزی شبیهِ به این تعریف؛ فرقی نمی‌کند.
 
چرا بازی‌گرانِ ما چند نقشِ هم‌زمان در نمایش‌های هم‌زمان می‌گیرند؟
حرفه‌ای‌ها ممکن است پاسخ دهند: «به دلیلِ دست‌مزد».
اما جواب، پذیرفتنی نیست. چون تآترِ ما دست‌مزدِی بابتِ بازی‌گری نمی‌دهد که بخواهیم آن را به عنوانِ یک درآمدِ قابلِ توجه محسوب کنیم. اغلبِ دست‌مزدهای تآترِ ما، وابسته به فروش بلیت و با احتسابِ درصدی از سودِ آن است. در چنین شرایطی حق‌الزحمه‌های بازی‌گری مگر چه قدر می‌شود؟… حتا کم‌تر از یک‌ماه حقوقِ پایه‌ی کارگری! آن هم برای حداقل سه ماه هزینه‌ی زمان. یعنی به عنوانِ یک بازی‌گر، اگر ما سه نمایش را هم‌زمان نیز بر صحنه ببریم و برای هر کدام، سه ماه هم تمرین کرده باشیم، در نهایت دست‌مزدمان به اندازه‌ی یک‌ماه حقوقِ پایه‌ی کارگری خواهد بود.
ممکن است پاسخ دهند: «چون بازی‌گرِ خوب، کم داریم».
این پاسخ هم پذیرفتنی نیست. چون ما در شرایطی باید دنبالِ «خوب» و «بد» بگردیم که میزانی برای سنجشِ خوب و بد داشته باشیم. با چه ترازویی بازی‌گران می‌توانند خود را «خوب» بشمارند؟ معروف‌ترین و کارکشته‌ترین بازی‌گر هم ممکن است برای یک نقش، مناسب نباشد. در آن صورت، بازی‌ی خوبی ارایه نخواهد داد. یک بازی‌گر نمی‌تواند به صرفِ شهرت یا کارنامه‌اش، تصور کند که در هر نقشی می‌تواند موفق باشد. و از سویی، هر کارگردانی می‌تواند با مدیریتِ صحیح، از هر تازه‌کاری، بهترین بازی را بگیرد. پس دردِ ما، کم‌بودِ بازی‌گرِ خوب نیست. همه خوب‌اند، اگر راه‌نمای خوبی داشته باشند.
ممکن است پاسخ دهند: «چون از عهده‌اش برمی‌آییم».
این هم قابلِ قبول نیست. چه‌طور ممکن است یک بازی‌گر بتواند ساعت‌ها تمرکز و تمرین و تحقیق و پژوهش و تحلیل و تخیل کند تا به باورِ یک نقش برسد؛ اما زمان برای ایفای نقشِ دوم و سوم، کم نیآورد؟ شک نداشته باشید بازی‌گری که هم‌زمان در یک روز، در دو صحنه، دو نقشِ مختلف را می‌گیرد، یا بازی‌گر نیست، یا مفهومِ بازی‌گری را نمی‌داند.
 
دردِ ما کجا ست؟ درمانِ ما کجا ست؟
بازی‌گرانِ حرفه‌ای‌ی ما، می‌اندیشند همین که سرِ وقت پای تمرینات حاضر باشند و برای اجرا، بدقولی نکنند، متعهداَند. هرگز این‌گونه نباید تصور کرد. تعهد به نمایش، تعهد به نقش و واگذاری‌ی تام و تمامِ روح و روان‌مان به شخصیتِ نمایشی ست. بازی‌گرِ متعهد در نقشِ خود «زنده‌گی» می‌کند. و بی‌گمان کسی که دو یا سه زنده‌گی‌ی مختلفِ هم‌زمان دارد، یا به هیچ کدام تعهدی ندارد یا به ورطه‌ی تکرار افتاده است.
تکرارِ مکرر بازی‌ها از آن‌جا سرچشمه می‌گیرد که بازی‌گرانِ ما یا برای نقش‌شان ارزشی قایل نیستند یا دچارِ توّهمِ همه‌فن‌حریفی شده‌اند! آن‌ها بی‌شک به خود می‌گویند: «این متن که چیزی نیست!… ارزشی ندارد که بخواهم برای‌اش از جان و روح و روان‌ام مایه بگذارم!… این‌ها همه برای پُر کردنِ کتاب‌های دانش‌گاهی‌اند!… غرق شدن در نقش؟… هه!… پس بازی‌گرانی که روی صحنه چند نقش را با هم ایفا می‌کنند، چه کاره‌اند؟…»
 
 بازی‌گرانی که چند نقش را با هم روی صحنه می‌گیرند، چه می‌کنند؟
صراحتن عرض می‌کنم؛ بازی‌گری که خیال کند معنای چند نقشِ هم‌زمان در یک نمایش، با ایفای نقش در چند نمایشِ مختلف یکی است، مشخصن هیچ درکی از تآتر ندارد. این دسته از بازی‌گران، نه می‌دانند سبک چیست، نه می‌دانند مکتبِ هنری چیست، نه می‌دانند آتمسفرِ اثر چیست و نه حتا درکِ درستی از تِم و هدفِ کلی‌ی هر نقش دارند.
یک بازی‌گرِ آگاه می‌داند که می‌تواند ده نقشِ مختلف را در یک اثرِ نمایشی -با ساختارِ مثلنِ اپیک- بگیرد، خود را با اهدافِ کلی‌ی نقش‌های نمایش‌نامه تطبیق دهد و به تمامی در جهتِ درون‌مایه‌ی اصلی‌ی کار، باشد ولی هرگز نمی‌تواند نقشِ دیگری را در یک نمایشِ دیگر بازی کند که ساختارِ ره‌آلیستی داشته و اهداف و تمی به کل، متفاوت را دارا ست.
گرچه این وضعیت در تآترِ خراسان ممکن شده. حرفی در آن نیست. بازی‌گرانِ ما علنن اعلام می‌کنند که در دو یا سه نمایش حاضراَند. هیچ ابایی هم از گفتن‌اش ندارند.
تآترِ ما آن‌قدر غیرحرفه‌ای و بی‌ساختار و بی‌قاعده است که دیگر کسی به این چیزها فکر نمی‌کند. کارگردان‌ها هم با چنین شرایطی کنار آمده‌اند. چرا؟ چون اغلبِ کارگردان‌های ما، خود، بازی‌گرانی هستند که در نمایش‌های دیگری دارند هم‌زمان بازی می‌کنند.
وضعیتِ کمیکِ تآترِ ما به حدّی آشفته است که حتا سخن گفتن از آن هم باعثِ خنده می‌شود. در یک جشنواره‌ی ساده‌ی استانی، فهرستِ بازی‌گران و کارگردانانِ گروه‌ها را که نگاه کنید، به عمقِ فاجعه‌یی که دارد اتفاق می‌افتد، پی می‌برید!… یک سری نام‌ها هستند که هرجا می‌روی، تکرار شده‌اند!… هیچ ابتکار و نوآوری و ویژه‌گی‌ی خاصی هم در بازیشان نیست. مُدام تکرار!
 
مبتکر و عالی یا تکراری و عادی؟
بازی‌گر و کارگردان و نویسنده‌ی فلّه‌ای، جز تآترِ فلّه‌ای مگر هنری دارد؟… تآترِ ما حرفه‌ای نخواهد شد مگر افکارِمان را حرفه‌ای کنیم. افکارِ حرفه‌ای، رفتارِ حرفه‌ای را با خود می‌آورد. و برای آن که رفتارِمان حرفه‌ای شود، نیاز نیست ریالی هزینه شود. تنها کافی ست با خودمان پیمان ببندیم که:
«در یک اثر، مبتکر و عالی بدرخشم؛ بهتر از آن است که در ده اثر، تکراری و عادی باشم».

 




نظرات کاربران